عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۲
همچون من و تو علی الیقین ای ساقی
بسیار فرو خورد زمین ای ساقی
تاکی کنی اندیشه ازین ای ساقی
العیش! که عمر رفت هین ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۳
دل گشت ز معصیت سیاه ای ساقی
فریاد زشومی گناه ای ساقی
برگیر به سوی توبه راه ای ساقی
کز عمر بسی نماند آه ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۴
هم سبزهٔ سرمست برُست ای ساقی
هم گل به گلاب روی شست ای ساقی
چون یاسمن لطیف را شاخ شکست
کی توبهٔ ما بود درست ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۷
سلطان، تو، به می دهندگی ای ساقی
ما بسته میان به بندگی ای ساقی
ما مردهٔ محنتیم و امروز به تست
جان را ز شراب،‌زندگی ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۸
تا کی گوئی ز چار و هفت ای ساقی
تا چند ز چار وهفت تفت ای ساقی
هین قول بگو که وقت شد ای مطرب
هین باده بده که عمر رفت ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۹
گل روی نمود از چمن ای ساقی
بلبل ز فراق نعره زن ای ساقی
مَیکش که بسی کشند می بی من و تو
ما روی کشیده در کفن ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۳۰
پر کن شکمی به اشتها ای ساقی
از قافِ قرابه تابهها ای ساقی
خون شد دل من به ابتدا باده بیار
تاتوبه کنم به انتها ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۳۱
تا چند ازین بی خبران ای ساقی
دل کرده سبک، کیسه گران ای ساقی
تا کی ز خصومت خران ای ساقی
بگذر ز جهانِ گذران ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۳۲
هرگز نه جهانِ کهنه نو خواهد شد
نه کارِ کسی به کام او خواهد شد
ای ساقی گر تو میدهی ور ندهی
میدان که سرِ جمله فرو خواهد شد
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۴۲
بر آب روان و سبزه ای شمع طراز
می در ده و توبه بشکن و چنگ بساز
خوش باش که نعره میزند آب روان
میگوید: رفتم که دگر نایم باز
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۴۶
بر روی گل از ابر گلاب است هنوز
در طبع دلم میل شراب است هنوز
در خواب مشو چه جای خواب است هنوز
جانا! می ده که ماهتاب است هنوز
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۴۷
دل گرچه ز عمر پیش خوردی دارد
می ده که دلم هنوز گردی دارد
بر زردی آفتاب دَر دِه می سرخ
کاین زردی آفتاب دردی دارد
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۴۹
ساقی به صبوحی می ناب اندر ده
مستان شبانه را شراب اندر ده
مستیم و خراب در خرابات فنا
آوازه به عالم خراب اندر ده
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۰
مائیم به عقل ناصواب افتاده
دل از شر و شور در شراب افتاده
آزاد ز ننگ و نام سر بر خشتی
در کنج خرابات خراب افتاده
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۱
خواهی که غم از دل تو یک دم بشود
میخور که چو می به دل رسد غم بشود
بگشای سر زلف بتان، بند ز بند،
زان پیش که بند بندت از هم بشود
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۳
بشکفت گل تازه به بستان ای دوست
بر زمزمهٔ هزار دستان ای دوست
میدان به یقین که تو بدین دم که دری
گر جهد کنی رسید نتوان ای دوست
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۵
جانا گل بین جامهٔ چاک آورده
وز غنچه صباش بر مغاک آورده
می خور که صبا بسی وزد بی من و تو
ما زیر کفن روی به خاک آورده
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۶
چون صبح دمید ودامن شب شد چاک
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک
می نوش دمی که صبح بسیار دمد
او روی به ما کرده و ما روی به خاک
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۰
زان آتشِ تر که خیمه برکِشت زنند
شاید که درین دل چو انگشت زنند
تا از سر درد گِل کنم خاک ز اشک
زان پیش که از کالبدم خشت زنند
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۲
مائیم به میخانه شده جمع امشب
داده به سماع مطربان سمع امشب
برخاسته ازدو کون و خوش بنشسته
با شاهد و با شراب و با شمع امشب