عبارات مورد جستجو در ۲۷۶۱ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۴
اشک از گرمی آه دل من گلگون است
طره آه من از سلسله مجنون است
سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا
کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۲
دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت
گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت
کم خود گیر که انگشت نما می گردد
هر که چون ماه درین حلقه کم خویش گرفت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۸
سرکشم ز ابر بهاری گذشته است
شراب من از خوشگواری گذشته است
چرا ابرویت چون هلالی نباشد؟
که عمرش به بیمارداری گذشته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۲۳
دل عاشق به جنت قانع از دلبر نمی گردد
تسلی تشنه دیدار از کوثر نمی گردد
نیم غافل ز پاس زیردستان در زبردستی
چو گوهر رشته از پهلوی من لاغر نمی گردد
گرانجان در زمین خشک گردد غرق چون قارون
کف پای سبکروحان ز دریا تر نمی گردد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۸۹
رهین منت درمان شدن آسان نمی باشد
طلای بی غشی چون درد بی درمان نمی باشد
سبکسیرست دولت، بند نتوان شدن یک جا
سکندر را نصیب از چشمه حیوان نمی باشد
نگردد از روانی اشک را مانع صف مژگان
عنان بحر در سرپنجه مرجان نمی باشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۱
گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد
طوق هر فاخته ای حلقه ماتم گردد
دولتی را که چو خورشید رسد وقت زوال
نورش افزون شود و سایه او کم گردد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۷
قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد
دامن دولت جاوید رها نتوان کرد
قاصد و نامه و پیغام نمی خواهد عشق
در حرم پیروی قبله نما نتوان کرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۴۹
ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد
گره به ناخن از ابروی باز نتوان کرد
مرا ز عالم تکلیف عشق بیرون برد
چو دل به جای نباشد نماز نتوان کرد
اگر ز لوث ریا سجده گاه باید پاک
به غیر دامن مستان نماز نتوان کرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۰۵
عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد
صید رمیده دست به هر کس نمی دهد
بی حاصلی است حاصل نیکی به بدگهر
آبی که خورد ریگ روان پس نمی دهد
چون طفل خام، آرزوی بی تمیز ما
فرصت به هیچ میوه نارس نمی دهد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۲۸
جوش سخن من بود از جذبه مردان
هر خام مرا بر سر گفتار نیارد
دلوی که چهل کس نتوانند کشیدن
یک کس چه خیال است که از چاه برآرد؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۹
کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟
به راه دام تو در خاک چند دام کنیم؟
سپهر تیغ مکافات بر کف استاده است
چه لازم است که ما فکر انتقام کنیم؟
اگر چه پختگیی نیست کارفرما را
چه لازم است که ما کار خویش خام کنیم؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۶
دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم
تا دل نمی دهند مرا دل نمی دهم
این گردن ضعیف سزاوار تیغ نیست
در قتل خویش زحمت قاتل نمی دهم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۸
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
دلم ز کنج قفس تا گرفت دانستم
که در بهشت، مکرر نمی توان بودن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۳
صبر مرا حواله به سیماب می کنی
دلداری سفینه به گرداب می کنی
ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو
سیر سمن فشانی مهتاب می کنی
بیدار می کنند به آواز بوسه ات
در دامن فرشته اگر خواب می کنی
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۶۷
عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را
سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۹۶
زخم زبان به جوش نیارد فسرده را
نشتر سبک عنان نکند خون مرده را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۵۴
به زور خرده جان را نگاه نتوان داشت
به مشت ریگ روان را نگاه نتوان داشت
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۷۱
به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید
که بی آهن شرار از سنگ خارا برنمی آید
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۹۲
تا سر خود به گریبان نتوانی بردن
گوی توفیق ز میدان نتوانی بردن
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۸۸
هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو
غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو