عبارات مورد جستجو در ۱۳۲۳ گوهر پیدا شد:
ساختار و قالبهای شعری : قالب های شعر کهن فارسی
چهار پاره
ساختار و قالبهای شعری : قالب های شعر کهن فارسی
بحر طویل
بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات فارسی است. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدیتر مانند مرثیهها و مُناظرهها نیز با قالب بحر طویل نوشته شدهاند.
بحر طویل شعری را گویند که از تکرار غیر محدود پایههای عروضی ساخته شود و در حقیقت یک تفنن ادبی است که گاهی شعرا در آن طبعی آزموده و به آن صورت مطایبات و فکاهیاتی را به نظم آوردهاند. در تعزیه ها و نوحه سرایی های قدیم نیز این شیوه ضمن محاورات و تقریرات به کار رفته است. هر چند بحر طویل را با تکرار اغلب افاعیل عروضی میتوان ساخت، لیکن «فعلاتن» بیشتر در ساخت این نوع ادبی به کار گرفته شدهاست.
بحر طویل قالبی شعری است که در آن برخلاف سایر قالبهای شعر سنتی فارسی، مصراعهای مساوی و بیت وجود ندارد. در عوض، بحر طویل از یک یا چند قسمت با نام بند تشکیل میشود که در هر بند یکی از افاعیل معین عروضی به تعداد دلخواه تکرار میشود. هر بند به بخش های هماهنگ که گاه مسجّع و هم قافیه هستند تقسیم شدهاست. معمولا پایان بندها را قافیه و ردیفی که در پایان همه بندها تکرار میشود مشخص میکند.
سرودن بحر طویل از دوره صفویه به بعد مرسوم شدهاست. قدیمیترین نمونه بحر طویل نامهای است به ظاهر منثور که در کتاب «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران» (۸۸۱ قمری) تألیف سید ظهیرالدین بن سید نصیرالدین مرعشی ضبط شده اما از نظر شکل و وزن، بحر طویل محسوب میشود.
بحر طویلی از ابوالقاسم حالت:
آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.
در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دکمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهرهاش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت: که ما در توی ده اینهمه افسانه جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی.
بحر طویل شعری را گویند که از تکرار غیر محدود پایههای عروضی ساخته شود و در حقیقت یک تفنن ادبی است که گاهی شعرا در آن طبعی آزموده و به آن صورت مطایبات و فکاهیاتی را به نظم آوردهاند. در تعزیه ها و نوحه سرایی های قدیم نیز این شیوه ضمن محاورات و تقریرات به کار رفته است. هر چند بحر طویل را با تکرار اغلب افاعیل عروضی میتوان ساخت، لیکن «فعلاتن» بیشتر در ساخت این نوع ادبی به کار گرفته شدهاست.
بحر طویل قالبی شعری است که در آن برخلاف سایر قالبهای شعر سنتی فارسی، مصراعهای مساوی و بیت وجود ندارد. در عوض، بحر طویل از یک یا چند قسمت با نام بند تشکیل میشود که در هر بند یکی از افاعیل معین عروضی به تعداد دلخواه تکرار میشود. هر بند به بخش های هماهنگ که گاه مسجّع و هم قافیه هستند تقسیم شدهاست. معمولا پایان بندها را قافیه و ردیفی که در پایان همه بندها تکرار میشود مشخص میکند.
سرودن بحر طویل از دوره صفویه به بعد مرسوم شدهاست. قدیمیترین نمونه بحر طویل نامهای است به ظاهر منثور که در کتاب «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران» (۸۸۱ قمری) تألیف سید ظهیرالدین بن سید نصیرالدین مرعشی ضبط شده اما از نظر شکل و وزن، بحر طویل محسوب میشود.
بحر طویلی از ابوالقاسم حالت:
آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.
در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دکمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهرهاش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت: که ما در توی ده اینهمه افسانه جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی.
ساختار و قالبهای شعری : قالب های نو
سپید
ترانه های کودکانه : بخش اول
علی کوچولو
لی لی لی لی , لی لی لی حوضک
علی کوچولو این مرد کوچک
علی کوچولو تو قصه ها نیست
مثل من و تو اون دور دورا نیست
نه قهرمانه نه خیلی ترسو
نه خیلی پُرحرف نه خیلی کَمرو
خونشون در داره
در خونشون کُلون داره
حیات داره ایوون داره
اتاقش طاقچه داره
حیاتش باغچه داره
باغچه ای داره گل گلی
کنار حوضش بلبلی
لای لای لای
لی لی لی حوضک لی لی لی لی
این مادرشه مادر علی
مامان خوبش چه مهربونه
علی کوچولو اینو می دونه
اینم باباشه چه خالیه جاش
رفته به جبهه
خدا به همراش
علی کوچولو چه خوب و نازه
واسَمون داره حرفای تازه
علی کوچولو این مرد کوچک
علی کوچولو تو قصه ها نیست
مثل من و تو اون دور دورا نیست
نه قهرمانه نه خیلی ترسو
نه خیلی پُرحرف نه خیلی کَمرو
خونشون در داره
در خونشون کُلون داره
حیات داره ایوون داره
اتاقش طاقچه داره
حیاتش باغچه داره
باغچه ای داره گل گلی
کنار حوضش بلبلی
لای لای لای
لی لی لی حوضک لی لی لی لی
این مادرشه مادر علی
مامان خوبش چه مهربونه
علی کوچولو اینو می دونه
اینم باباشه چه خالیه جاش
رفته به جبهه
خدا به همراش
علی کوچولو چه خوب و نازه
واسَمون داره حرفای تازه
ترانه های کودکانه : بخش اول
شب
ترانه های کودکانه : بخش اول
برف
باد به هر طرف وزد
پنبه زنی به پا شود
به پشت بام و بر زمين
بر سر و روی آن و اين
از آسمان برف مي باره
دنيا به زير چلواره
برف نشسته بر چنار
بسته به شاخه ها نوار
کاج تنش سفيد شد
ز برف ناپديد شد
سرو کشيده تا کمر
تور عروس روی سر
يک شبه کوه پير شد
سرش به رنگ شير شد
ببين ببين که ديدنی ست
روی هوا پنبه زنی ست
شاعر: عباس یمینی شریف
پنبه زنی به پا شود
به پشت بام و بر زمين
بر سر و روی آن و اين
از آسمان برف مي باره
دنيا به زير چلواره
برف نشسته بر چنار
بسته به شاخه ها نوار
کاج تنش سفيد شد
ز برف ناپديد شد
سرو کشيده تا کمر
تور عروس روی سر
يک شبه کوه پير شد
سرش به رنگ شير شد
ببين ببين که ديدنی ست
روی هوا پنبه زنی ست
شاعر: عباس یمینی شریف
ترانه های کودکانه : بخش اول
حلزون
ترانه های کودکانه : بخش اول
اسب ابری
ترانه های کودکانه : بخش اول
دوست
ترانه های کودکانه : بخش اول
بره ی کوچولو
ترانه های کودکانه : بخش اول
صبح و کودک
ترانه های کودکانه : بخش اول
قناری من
ترانه های کودکانه : بخش اول
من جغدم
ترانه های کودکانه : بخش اول
ماه و ستاره
ترانه های کودکانه : بخش اول
مادربزرگ خوبم
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
مادربزرگ خوبم
پهلوی من نشسته
موی سرش مثل برف
سفید و نقره رنگه
لپهای مادربزرگ
گل گلی و قشنگه
عینک او همیشه
سواره روی بینی
شیشه عینکش هست
بزرگ و ذره بینی
وقتی که مادربزرگ
قصه برام می خونه
خانه کوچک ما
مثل بهشت می مونه
آی قصه قصه قصه
نان و پنیر و پسته
مادربزرگ برایم یه قصه خوب بگو
شاعر: اسدالله شعبانی
نون و پنیر و پسته
مادربزرگ خوبم
پهلوی من نشسته
موی سرش مثل برف
سفید و نقره رنگه
لپهای مادربزرگ
گل گلی و قشنگه
عینک او همیشه
سواره روی بینی
شیشه عینکش هست
بزرگ و ذره بینی
وقتی که مادربزرگ
قصه برام می خونه
خانه کوچک ما
مثل بهشت می مونه
آی قصه قصه قصه
نان و پنیر و پسته
مادربزرگ برایم یه قصه خوب بگو
شاعر: اسدالله شعبانی
ترانه های کودکانه : بخش اول
بازیچه های بچه ها
آی بادبادک!
آی جغجغه!
آی فرفره!
بازیچه دارم، بچه ها،
آی بچه های کوچه ها!
بازیچه های رنگ رنگ،
ارزان و زیبا و قشنگ!
آمد دوباره پیرمرد
آن پیرمرد دُوره گرد.
با آن نگاه مهربان،
آن پیرمرد خوش زَبان
گوید برای بچه ها
حرفی از آن بازیچه ها:
آی جغجغه، فریاد کن!
این بچه ها را شاد کن
آی فرفره، چَرخی بِزَن!
رقصی بکن در دست من!
آی بادبادک،
پرواز کن، بالا برو!
آزاد و بی پروا بَرو!
شاعر: پروین دولت آبادی
آی جغجغه!
آی فرفره!
بازیچه دارم، بچه ها،
آی بچه های کوچه ها!
بازیچه های رنگ رنگ،
ارزان و زیبا و قشنگ!
آمد دوباره پیرمرد
آن پیرمرد دُوره گرد.
با آن نگاه مهربان،
آن پیرمرد خوش زَبان
گوید برای بچه ها
حرفی از آن بازیچه ها:
آی جغجغه، فریاد کن!
این بچه ها را شاد کن
آی فرفره، چَرخی بِزَن!
رقصی بکن در دست من!
آی بادبادک،
پرواز کن، بالا برو!
آزاد و بی پروا بَرو!
شاعر: پروین دولت آبادی
ترانه های کودکانه : بخش اول
سبز
ترانه های کودکانه : بخش اول
هدیه قشنگ
ترانه های کودکانه : بخش اول
قطار قطار مورچه
ترانه های کودکانه : بخش اول
شیر شیر شیرینی