عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧۶
ای دل ار گوش سوی من داری
کنم از حال عالمت اعلام
نفس اماره تو صیادیست
دام گسترده بهر صید مدام
طمع خام دام او باشد
حبته القلب کرده دانه دام
و آن کزین پایدام رسته شود
بر سر اختران سپارد گام
گر بچشم خرد نگاه کنی
کز چه زاید حوادث ایام
خود بدانی که جز طمع نبود
مایه فتنه خواص و عوام
هر که در دام او اسیر شود
برنیارد دمی ز خلق بکام
من بر آنم که واضع اسماء
چون بر ایشان همی کشید ارقام
هر چه آنرا ز جنس فتنه شمرد
جمع کرد و طمع نهادش نام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧٧
ایهنرمند نامجوی پسر
هر که در کارها چه بیش و چه کم
قدم از سر کند قلم کردار
بر خطش سر نهند همچو قلم
پادشاه وحوش از آن باشد
که بخودکار خود کنم ضیغم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧٩
آنکسانرا که بمقدار جوی نیست هنر
بیشتر با زر و سیم و با درم میبینم
عاقلانی که شکافند بتاریکی موی
از پی تو شه یکروزه دژم میبینم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٨٠
بجای هیچکس اندر زمانه بد نکنم
اگر هزار بد آید ازو فرا پیشم
روم بحضرت داد ار خود نیاز برم
بجز دعا نرود هیچ تیر از کیشم
دعا کنم که مرا از بدیش ایمن دار
نه آن کنم که بجای بدی بد اندیشم
خدای هست گواه من اندرین حالت
غرض دعای ویم نیست داعی خویشم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٨٩
پیشتر زین بسی صدور و عظام
داشتندی درین سرای آرام
جز عظام صدور باقی نیست
اینزمان زآنهمه صدور و عظام
چون سرانجام ازینخرابه رباط
رخت بربست بایدت ناکام
پس همان به بود که واو وداع
متصل باشدت بمیم سلام
ز آنکه دنیا پلیست و اهل خرد
بر سر پل نکرده اند مقام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٩۵
چو در دنیا نخواهد ماند چیزی
ز بد کردار و نیکوکار جز نام
بکسب نیکنامی کوش و نیکی
که نیکو را نکو باشد سرانجام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠١
خردم راه قناعت بنمود از سر لطف
جز بر آنراه که او گفت قدم ننهادم
منم آن آب قناعت زده بر آتش حرص
که سراسر کره خاک نماید بادم
شد چو طفلان دلم از محنت شاگردی سیر
ز آنزمان باز که پیر خردست استادم
خالقم را شده ام خادم از اخلاص چنان
که ز مخدومی مخلوق نیاید یادم
می نخواهم شدن از کوی قناعت بیرون
سیل افلاس گر از بن بکند بنیادم
میبرد ابن یمینم ره خرسندی پیش
دو سه روزیکه درین دیر خراب آبادم
نبود صحبت شیرین پسران بی شوری
زینسبب کوه نشین بر صفت فرهادم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠٧
ز دیوانه ئی کرد روزی سؤال
سلیمان مرسل علیه السلام
که چون بینی این سلطنت کز پدر
مرا ماند با اینهمه احتشام
چه خوش گفت دیوانه او را جواب
که چون نیست این سلطنت مستدام
پدر مدتی آهن سرد کوفت
تو در باد پیمودنی صبح و شام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠٨
سپهر مهر جلالت جلال دولت و دین
توئی که رأی ترا شاه انجم است غلام
کسیکه سر ننهد پیش تو صراحی وار
مدام در دل او باد خون ناب چو جام
بمن رسید بشارت که رأی آن داری
که حال بنده رسانی ز تفرقه بنظام
بدان مبشر فرخنده من چنین گفتم
که عرضه دار بدان مقتدای جمله کرام
که بس عجب نبود کز هزار فرسنگی
نسیم جود تو من بنده را رسد بمشام
علی الخصوص که قرنی زیادتست که من
که بر جناب تو دارم چو آستانه مقام
اساس تربیتم کرده ئی و خوش کاریست
تمام کن که بود نظم کار در اتمام
هلال اگر چه خوش آید بچشم خلق ولی
ز روی حسن کجا میرسد بماه تمام
بکوش ابن یمین را بکام دل برسان
ز لطف خویش که بادت جهان همیشه بکام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶١٢
شنیدم از سر منبر مذکری میگفت
رضای حق طلبی باش بر سر تسلیم
بطاعت آنکه تف آتش هوا ننشاند
کجا رسد بلب آب کوثر و تسنیم
خدای عزوجل از فرائضی که نهاد
غریم ماست که باید گذاشت حق غریم
اگر چه موعظتش عین حکمتست و لیک
همیدهد کرم ایزدی مرا تعلیم
که گویم ار کنم اندر ادای حق تقصیر
بود به پشتی آن کم غریم هست کریم
کدام معصیت ابن یمین تواند کرد
که بیش از آن نبود رحمت خدای رحیم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶١۶
صحبت جمغی که ما را دوستان میزیستند
بر مثال صحبت اصحاب کشتی یافتم
نیکشان سهل انقیاد و نرمخو دیدم نخست
و آخر الامر از طبیعتشان درشتی یافتم
خوب سیرت زیستم با جمله شان و زهر یکی
سر بسر گفتار چون کردار زشتی یافتم
با وجود این برایشان هم نگیرم بهر آنک
دوزخی فعلند و اکثر را بهشتی یافتم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶١٧
صاحبا گر چنین همی شاید
که بهر یک مهت سلام کنیم
ما چه حاضر چه غائب از در تو
هم برین قصه را تمام کنیم
کز تو پرسیم و تو جواب دهی
که ازین هر دوان کدام کنیم
در سفر آریم عمر بسر
یا به بنگاه خود مقام کنیم
چند ازین دیگ آرزو پختن
تا کی این آرزوی خام کنیم
پس همان به که نفس سرکش را
گوشمالی دهیم و رام کنیم
گوشه عزلت و قناعت را
بارگاه امیر نام کنیم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶١٨
ظفر نیافت خردمند در جهان روزی
بهیچ فائده دیگر از حضور کرام
زمانه هیچ تعدی نکرد با خاصان
بتر ز صحبت مشتی عوام کالانعام
عهد کردم که بعد ازین همه عمر
غصه روز و رنج شب نکشم
نفس خود را ادب کنم بهنر
رنج و الام بی ادب نکشم
قصه خود بنزد کس نبرم
منت هیچ زن جلب نکشم
لقمه و گوشه ئی کفاف منست
گوشه ئی گیرم و تعب نکشم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶١٩
فیلسوفی که من در اسرارش
ببد و نیک بود می محرم
گفت پندی سه چار فرمودست
شاه کسری سر ملوک عجم
اولین پند آنکه مالش نیست
هیچ کامی نیابد از عالم
دومین پند آنکه جفتش نیست
نیستش دل بهیچ رو خرم
سومین آنکه نیست فرزندش
نیست تا هست پشت او محکم
چارمین آنکه هر که این هر سه
نیستش نیستش بگیتی غم
گر تو خواهی که خوش گذاری عمر
آنچه یابی بده ز بیش و ز کم
پند چارم گزین که آخر حرفیست
کاندرو هست بیغمی مدغم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢١
قدوه اهل کرم ای زبده آزادگان
اکرم الاخوان شهاب الدین که بادی دوستکام
از ره چاکر نوازی قصه ئی اصغا نمای
کرده از بیم ملالت در وی ایجازی تمام
بنده با جمعی خواص مجلس روحانیان
خلوتی دارد مصفا از کدورات عوام
موضعی از خرمی زیباتر از باغ ارم
وز ره امن و فراغت غیرت دار السلام
لیک در وی پای بند صحبت اصحاب نیست
این کنایت هیچ دانی از چه باشد از مدام
همتت گر ضامن اسباب جمعیت شود
چون ثریا منخرط کردند در سلک نظام
ورنه ابناء الکرام اندر پی بنت الکروم
چون بنات النعش بگریزند از هم و السلام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢٢
گر بدست آید مرا در تیه حیرت یک جوین
قانعم منت پذیر از من و از سلوی نیم
ور پلاسی باشدم از نقش منت بی علم
طالب دیبای چین و اطلس و خارا نیم
دم فرو بستم بکلی از مدیح و از غزل
بشنو از من کز چه معنی در پی اینها نیم
از کسی لطفی نمی بینم که گویم مدح او
بر جمال دلبری هم عاشق و شیدا نیم
نوبهار شادمانی و گل عشرت نماند
بلبلم اندر خزان غم از آن گویا نیم
چون بود در کنج خلوت فکر بکرم همنشین
راست گو ابن یمین در جنت المأوا نیم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢٣
گاه آن باشد که باشم پای بر جا همچو قطب
آسمان آخر چو خود سرگشته تا کی داردم
گر چه گردون اینزمان یکسر سخن با من گذاشت
زان چه حاصل چون زمانی بیسخن نگذاردم
در کفم روزی نبیند کس وجوه یک شبه
با همه گو هر که ابر دیدگان میباردم
نه چرا از فقر نالم چون خرد فلاح وار
تخم صبر اندر زمین پاک دل میکاردم
تلخ تخمی کشت و دادم آب شور از دیده اش
لیک میدانم که شیرین میوه ئی بار آردم
بس که گردونرا خوش آمد شربت گفتار من
در گلاب دیده هر دم چون شکر آغا ردم
دائم از روباه بازی خواب خرگوشم دهد
لیک در رخ شیروش در کین دل بگذاردم
هیچ دانی کز چه عیبم گشت گردون کینه ور
زانکه چون ابن یمین ز اهل هنر پنداردم
گر چه دارم نطق عیسی لیک بهر مصلحت
گشته ام راضی کزین کون خران انگاردم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢۴
گر ترا هست خرد یاز بیا ز ابن یمین
یک نصیحت بشنو این ز بزرگان قدیم
هر چه در دست تو باشد بفشان باک مدار
زان میندیش که از دست برون شد زر و سیم
چون بهر نوع که باشد بشب آری روزی
بخورید و بخوریم و بخرید و بخریم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢۵
گر نگردد فلک بکام دلم
خلق را اضطراب ننمایم
زنک اندوه را بصیقل عقل
از دل آئینه وار بزدایم
همچو ابن یمین شوم قانع
خویشتن را صداع نفزایم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢٧
مرا هست در خم می خوشگوار
نهاده ز بهر ندیم کریم
حریفم چو من باید اندر هنر
خردمند و آزاده خوی و حلیم
خورده باده تنها گر از دور چرخ
بدستم نیفتد ازاینسان ندیم
اگر با حریفان نا اهل می
ننوشم ملامت مکن ایحکیم
من از می پرستم نیاید دریغ
ولی صحبت آید دریغ از لئیم