عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۵
آیا گهر وصل تو یارم سفتن
راه تو امیدوار یارم رفتن
می‌روشن و حجره خالی و موسم گل
ای گلبن نو شکفته یارم گفتن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۱
آن ماه که ماه نو سزد یارهٔ او
خورشید می نشاط نظارهٔ او
چون گیرد عکس از لب می‌خوارهٔ او
سر برزند از مشرق رخسارهٔ او
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۷
از بهر هلال عید آن مه ناگاه
بر بام دوید و هر طرف کرد نگاه
هرکس که بدید گفت سبحان‌الله
خورشید برآمدست و می‌جوید ماه
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۲
دی طوف چمن کرده سه چاری خورده
آهنگ حزین و پرده حزان کرده
او چون گل و سرو و گرد او عاشق‌وار
گل جامه دریده سرو حال آورده
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۹
دی در چمن آن زمان که طوفی کردی
با گل گفتم کز آن شرابی خوردی
گل گفت که سهل بود گفتم که برو
چون جامه دریدی ز چه رنگ آوردی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۵
ای شب چو ز نالهای من بی‌خبری
بر خیره کنون چند کنم نوحه‌گری
ای روز سپید وقت نامد که مرا
از صحبت این شب سیه باز خری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۷
با دلبرم از زبان باد سحری
گل گفت نیایی به چمن درنگری
گفت آیم اگر تو جامه بر خود ندری
چون رنگ آری به خنده بیرون نبری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۵
چون صبح درآمد به جهان‌افروزی
معشوقه به گاه رفتن از دلسوزی
می‌گفت و گری که با من غم روزی
صبحا ز شفق چون شفقت ناموزی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۳
ای گل گهر ژاله چو در گوش کنی
وز سایهٔ ابر ترک شب‌پوش کنی
آن کت ز چمن پار برون کرد اینجاست
امسال چه خویشتن فراموش کنی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۷
هر روز به نویی ای بت سلسله‌موی
جای دگری به دوستی در تک و پوی
ماهی تو و ماه را چنین باشد خوی
هر روز به منزلی دگر دارد روی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
ای دوست، کنون که بوی گل حامی ماست
زاهد بودن موجب بدنامی ماست
فصل گل و باغ تازه و صحرا خوش
بی‌بادهٔ خام بودن از خامی ماست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
باد سحری چو غنچه را لب بشکافت
نور رخ گل روی چو خورشید بتافت
از سایهٔ خرپشتهٔ میمون فلک
در پشته نگه کن که چه سرسبزی یافت؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
گل را، که صبا، مرغ‌صفت بال گشاد
گفتی که: منجم ورق فال گشاد
چون گربهٔ بید خوانش آراسته دید
سر بر زد و بوی برد و چنگال گشاد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
خورشید که خاک ازو چو زر میگردد
از شوق رخ تو دربدر میگردد
یک جرعه می‌صاف تو در صافی ریخت
شد مست و درین میان به سر می‌گردد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
گل شرم چمن به هیچ رویی نبرد
از لاله خجالت سر مویی نبرد
شب غنچه ازان نواله بر شاخ آویخت
تا گربهٔ بید باز بویی نبرد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
در باغ شدی، سر و سر افشانی کرد
سنبل ز نسیم تو پریشانی کرد
گل روی ترا بدید، چون سجده نکرد
مردم همه گفتند: به پیشانی کرد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
گل بار دگر لاف صفا خواهد زد
در عهد رخت دم از وفا خواهد زد
رویت سر برگ گل ندارد، لیکن
زلف تو بنفشه را قفا خواهد زد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
از مشک سیه سه خال کت بر سمنند
نزدیک به چشم تو و دور از دهنند
از گوشهٔ چشم ار نظریشان نکنی
بر خال زنخها چه زنخها که زنند؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
اطراف چمن ز مشک بوییست به برگ
گلزار زمانه را نکوییست به برگ
گل را ز دو رویه کار با برگ و نواست
آری همه کاری ز دو روییست به برگ
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
ای بدر فلک گرفته از رای تو رنگ
لالای ترا ز بدر و از لل ننگ
کار تو عطای بدره باشد شب بزم
شغل تو غزای بدر باشد گه جنگ