عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
در وحدت کاینات آنرا که شکیست
در بادیه شرک اسیر شرکیست
در آینه گر نگه کنی صورت خویش
ظاهر دو نمایدت ولی هر دو یکیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
هر کو بسعادتی رسد روزی بیست
زانپس بشقاوتش بسی باید زیست
بنگر بگل تازه و زوگیر قیاس
کاندر پی یک خنده که زد چند گریست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
گر هر چه کند بنده بتقدیر خداست
گفتن که بداست کار میخواره خطاست
گیرم که برآنچه کرد مأجور نگشت
باری چو مطیع بود مأخوذ چراست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
حاصل چه از این که صورت خواجه نکوست
چون مغز نبیندش خرد در خور پوست
گفتند رسیدی بر او گفتم نی
لاخل و لاخمر خرد هر که خور اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
در خاطرم این لطیف مصراع گذشت
کاحوال جهان بسکه بانواع گذشت
ای بس شه با تیغ که بر اسب غرور
چون باد بدست ماند و اتباع گذشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
صاحب نظری خوش سخنی فرمودست
بشنو که از آن مغز خرد آسودست
گفتست که زشت و نیک چون بر گذر است
نابوده چو بوده-بوده چون نابودست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
هر چیز که در ازل بدان فرمان نیست
کردن طلبش کار خردمندان نیست
وانچیز که بهر تو مقدر گشتست
گر میطلبی ورنه از آن حرمان نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
گردون که سوی سفله و دونش نظرست
منگر تو بدو که سخت بی پا و سرست
آخر فلکا چه دور داری که در او
هر جام تو ناگوار تر از دگرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
هر روز ترا بمن گمانی دگرست
هر لحظه مرا ز تو زیانی دگر است
هر چند ترا جهان بکامست ولیک
بیشک پس ازینجهان جهانی دگر است
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
گیرم که بصد رسید عمریکه تر است
آخر نه که اندر پی آن روز فناست
خاک آب حیاتت چه فرو خواهد خورد
آخر بهوا چو آتشت میل چراست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
گر کار تو نیکست بتدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم بتقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد قضا بتقدیر تو نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
راحت ز طبیعت جهان مهجورست
ره سوی مراد عاقلان بس دورست
خوشتر ز عسل مخواه و شیرینتر از او
او نیز چو بنگری قی زنبورست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۵
هر کس که ره و رسم جهان نیک شناخت
از بهر اقامت اندرو خانه نساخت
این کهنه رباط را عمارت چه کنی
آخر چو به دیگرانش باید پرداخت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
جانرا بزر ارنگه توانستی داشت
قارونش بزر نگه توانستی داشت
ور تیر اجل کسی توانستی دید
خود را بسپر نگه توانستی داشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
معنیت چو آنجا بگذارد صورت
در حال دگر جانت برارد صورت
وای از عدمی که صورتش پیدا شد
وانگه ز خودی که خود ندارد صورت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
هر ذره که موجود شد از مغز و ز پوست
چون در نگری بجملگی پرتو اوست
در آینه عکس لب دلدار ببوس
یا بر لب تست بوسه یا بر لب اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
هر کس که از این عالم فانی بگذشت
وز عادت و رسم این جهانی بگذشت
آن دم بحیات جاودانی پیوست
تا ظن نبری که زندگانی بگذشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
ما انفس و افاق بدیدیم و گذشت
واندر سر هر دو خط کشیدیم و گذشت
کردیم توجه بمقام معلوم
وز گر مروی بدو رسیدیم و گذشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گفتم که چرا از شکرت رست نبات
واندر ظلمات چون شد آن آبحیات
خندید و بلطف گفت کای ابن یمین
نی آب حیات باشد اندر ظلمات
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۵
این چرخ سراسیمه بیفایده گرد
چون قسمت ارزاق خلایق میکرد
پروانه چنین داد که بر خوان جهان
چون تیغ ز پهلوی خودم باید خورد