عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۴
خر نیست کسی که از جهان ناز خرد
یا عشوه این سپهر کجباز خرد
خود را بغم جهان چرا بفروشم
من بنده آن که از غمم باز خرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۵
اکسیر نظر ورای تعلیم بود
تعلیم درین ره سر تسلیم بود
خاک تن خوش زر کن از فیض نظر
تا در نظرت خاک زر و سیم بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۶
آسوده بود هر که کم آزار بود
آزار کننده خود دل افکار بود
آزاده بود هما که مرغان نکشد
شاهین که کشنده شد گرفتار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
تا ظلمت محنت بنهایت نرسد
برق طرب از شمع هدایت نرسد
کی رو بدرستی ز شکست آرد ماه
تا کار شکستگی بغایت نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
هر صحبت مستیی خماری دارد
هر باغ خزانی و بهاری دارد
گنجیست چمن ز گل پر از زر لیکن
در هر بن خار خفته ماری دارد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۷
خاکی که چو گرد گرد درها گردد
هیهات که سرمه نظرها گردد
سنگ سیهی که زیر پا خاک ره است
لعلی بشود که تاج سرها گردد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
نو کیسه که همچو غنچه زرناک شود
گر کیسه گشاییش جگر چاک شود
آن زر که بسعی حاصل از خاک شده
چندان نخورد که عاقبت خاک شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۴
سهل است که مرد گوشه یی بگزیند
یا دامن صحبت از جهان برچیند
من بنده آنکسم که از صحبت خلق
برخیزد و کس بغیبتش ننشیند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۸
مردم همه جوهری و صاحب نظرند
در دست تو گوهر هنر می نگرند
صد خرمن خود فروشی از بیهنران
صاحب هنران ببرگ کاهی نخرند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۰
آنانکه بخوبی زنان مینازند
با صورت دیوار نظر میبازند
جز صورت دیوار چه خواهد بودن
شکلی که بسرخی و سفیدی سازند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
دست تو بشاهدان عالم نرسد
ورهم برسد زور وزرت هم نرسد
قانع بیکی اگر شوی جمله تر است
ور جمله طلب کنی بجز غم نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۲
آدم که نتش سرای ویران باشد
تا در نگری خاک پریشان باشد
مد الفی که بر سر آدمی است
بر حرف وجودش خط بطلان باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۴
این غره عمر عاقبت سلخ شود
گر صاحب عمر خسرو و بلخ شود
در غره بود غره بشیرینی عمر
چون سلخ شود ببین که چون تلخ شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
آن خواجه که خانه را بکهگل اندود
کهگل بسرا ماند و او خود فرسود
تن پرور بیعقل چه پرورد بناز
گویی که ثبات برگ کاهیش نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۷
گردون که همیشه خاطر آزار بود
گر لطف کند هم نه بهنجار بود
یک جو ندهد ز هر چه در کار بود
چیزی که نبایدت بخروار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
گلزار جهان که غیر خارش نبود
امید گلی ز نوبهارش نبود
صاحب نظر اعتبار کاهیش نکرد
کورست که چشم اعتبارش نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
پیری که ز خستگی تنش تاب خورد
سودش ندهد اگر چه جلاب خورد
برگی که بموسم خزان زرد شود
ریز دز درخت اگر چه صد آب خورد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۰
گردون تن ما چه خانه جان میکرد
از بهر چه ساخت چونکه ویران میکرد
اینخاک چه گل کرد؟ که هم خاک شود
وین جمع چه ساخت چون پریشان میکرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۲
بیگانه وشی که دیر دیرش بینند
به زانکه بدوستی دلیرش بینند
دریاب که گل بتازه روییست عزیز
خوارست بهفته یی که سیرش بینند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۵
نقش سخنم بنقش نقاش بود
جان است ولی نهان ز اوباش بود
روزی که اجل طلسم ما را شکند
این گنج نهان بر همه کس فاش بود