عبارات مورد جستجو در ۱۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۷
چون بسیارم تجربه افتاد از خویش
از تجربه آمدم به فریاد از خویش
در تجربه هر که نیست آزاد از خویش
خاکش بر سر که سرنگون باد از خویش
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۵۶
عرفی منم آن که کوششم بی اثر است
هستم همه عیب و مو به مویم هنر است
آن عابد برهمن سرشتم که مرا
طاعت ز گنه به توبه محتاج تر است
ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۸۸
ندانستم که هرگز تا بدین جای
به هر کاری مطوق مردکی تو
غلط بودم به کار تو درون در
خبر داری که احمق مردکی تو
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
عیب ست به آب پاک شوینده ی عیب
صاحب هنری همچو تو گوینده ی عیب
گویند که جویای منی دوری نیست
من سر تا پا عیب و تو جوینده ی عیب
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
اینک مشهد ای دل از غفلت کور
اخلع نعلیک این چه عجب ست و غرور
انصاف بده تو بهتر از موسایی
یا روضه پاک طوس کمتر از طور
ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۴۲ - بیان اینکه به جهت امتحان دیدنیها پوشیده می شود
کاندران رادان همه گمره شدند
موشکافان جهان ابله شدند
دور بینان کور و نابینا همه
تیزهوشان بیهش و رسوا همه
داد بهر آزمایش جلوه ها
هیچ اندر هیچ اندر هیچ را
وان چه بود آن چیز و بالاتر ز چیز
کرد پنهان در پس صد پرده نیز
این منی را در نظرها جلوه داد
نام من هر هیچ بن هیچی نهاد
بیخودی را از نظرها دور کرد
دیده ها از دیدن آن کور کرد
تا به کی گویی من و من ای عمو
گوییا نشناختی خود را نکو
قطره ی آب پلیدی مایه ات
روز و شب ها سرکشی شد پایه ات
ای منی تا چند مانی و منی
ای دنی تا کی غرور و برتنی
بایدت شستن بدست خویشتن
کون خود هر روز و شب ای مؤتمن
ای تو کون شور و تو کون خود بشو
اینقدر منشین و ما و من مگو
فخر تو این بس که گویی نغز و چست
کون خود را می توانم پاک شست
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
گفتم: یار است پای من در گل از او!
گفتم : بخت است کار من مشکل از او!
نی نی گله نه ز یار دارم، نه ز بخت
دل دشمن من بوده، و من غافل از او!
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳
شادمان غمزده و غمزدگان دلشادند
غم و شادی جهان بین که چه بی بنیادند
این جهان خود صوری مؤتلف از ابعاد است
یا طبایع که همی مجتمع از اضدادند
گر بپایند چه شادی و نپایند چه غم
خنک آنان که ازین شادی و غم آزادند
این من غمزده ام کز قبل روضه ی توس
دری از عرصه ی محشر برخم بگشادند
کرده های من سرگشته بالواح هوس
نقش بستند و به پیش نظرم بنهادند
سر بسر خواندم و دیدم بسیهکاری خویش
سیه آن دم که باین بخت سیاهم زادند
چاک کردند زبان، خاک فشاندند بچشم
لیک پنهان نظری جانب دل بگشادند
کام دل جستم و کردند براتیم دلی
سوی درگاه شهم باز حوالت دادند
اینک این فرق من و خاک در شاه نشاط
مخزن مارو گل و خار قرین افتادند
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
هرچند طریق تجربت پیمودم
در نیک و بد خلق نظر بنمودم
کس را به گناه خود ندیدم یعنی
از جمله گناه‌کارتر من بودم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۵۹
ترسم از حرف غلط کاری، شود در نامه ام
خط غلط، مضمون غلط، انشا غلط، املا غلط
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۷
ای دل تا کی به هرزه تدبیر کنی
وز خون جگر به جوی غم شیر کنی
تار تو کز آن دام مگس نتوان کرد
خواهی که به آن همای نخجیر کنی
امام خمینی : غزلیات
کتاب عمر
پیری رسید و عهد جوانی تباه شد
ایّام زندگی، همه صرف گناه شد
بیراهه رفته پشت به مقصد، همی روم
عمری دراز، صرف در این کوره راه شد
وارستگان، به دوست پناهنده گشته‏اند
وابسته‏ای چو من به جهان، بی پناه شد
خودخواهی است و خودسری و خودپسندی است
حاصل ز عمرِ آنکه خودش، قبله‏گاه شد
دلدادگان، که روی سفیدند پیش یار
رنج مرا ندیده که رویم سیاه شد
افسوس بر گذشته، بر آینده صد فسوس
آن را که بسته در رسن مال و جاه شد
از نورْ رو به ظلمتم؛ ای دوست، دست گیر
آن را که رو سیه به سراشیب چاه شد
امام خمینی : قطعات و اشعار پراکنده
عبادت
عیب خود گویم، به عمرم من نکردم بندگی
این عبادتها بود سرمایه ی شرمندگی
دعوی ایّاک نعبد یک دروغی بیش نیست
من که در جان و سرم باشد هوای بندگی
آنکه حمد از غیر حق مسلوب سازد در نماز
………