عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۶
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
صائب تبریزی : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۹
ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم
آمد چو موج، دامن ساحل به دست ما
تا اختیار خویش به دریا گذاشتیم
از جبههٔ گشاده گرانی رود ز دل
چون کوه سر به دامن صحرا گذاشتیم
چون سیل، گرد کلفت ما هر قدم فزود
تا پای در خرابهٔ دنیا گذاشتیم
از دست رفت دل به نظر باز کردنی
این طفل را عبث به تماشا گذاشتیم
صائب بهشت نقد درین نشاه یافتیم
تا دست رد به سینهٔ دنیا گذاشتیم
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۴۲
میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است
سر به سر دانه این مزرع ویران پوچ است
هر سری کز می گلرنگ نباشد لبریز
چون کدو در نظر باده پرستان پوچ است
هر حبابی که هوای تو ندارد در مغز
سر برآرد اگر از چشمه حیوان پوچ است
تیر باران حوادث چه کند با عاشق؟
پیش شیران قوی پنجه نیستان پوچ است
هر که سجاده خود بر سر آب اندازد
همچو کف در نظر همت مردان پوچ است
دل خونین نشود با دهن خندان جمع
لاف خونین دلی از پسته خندان پوچ است
هر کجا خامه صائب در گفتار زند
یکقلم زمزمه مرغ خوش الحان پوچ است