عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ی گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه ی دیرینه ی تست
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌ست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
هر سبزه که برکنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشته‌خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
روزی‌ست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی‌شوید گرد
بلبل به زبان حال خود با گل زرد
فریاد همی‌کند که می باید خورد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خم گیرد
انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آید
کو دامن خویشتن فراهم گیرد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ طربت به سبزه آراسته گیر
و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم
بنشسته و بامداد برخاسته گیر
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل
از دست منه جام می و دامن گل
زان پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
آن قصر که با چرخ همی زد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته همی گفت که کوکوکوکو
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
می‌خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سایه ی گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بردمیدن بودی
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹
چندان که نگاه می‌کنم هر سویی
در باغ روان است ز کوثر جویی
صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
گر دست دهد ز مغز گندم نانی
وز می دو منی ز گوسفندی رانی
با لاله رخی و گوشه بستانی
عیشی بود آن نه حد هر سلطانی
فردوسی : آغاز کتاب
بخش ۵ - گفتار اندر آفرینش آفتاب
ز یاقوت سرخست چرخ کبود
نه از آب و گرد و نه از باد و دود
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
روان اندرو گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفتست روز
ز خاور برآید سوی باختر
نباشد ازین یک روش راست‌تر
ایا آنکه تو آفتابی همی
چه بودت که بر من نتابی همی