عبارات مورد جستجو در ۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۱
ای خواب به جان تو زحمت ببری امشب
وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب
هر جا که بپری تو ویران شود آن مجلس
ای خواب در این مجلس تا درنپری امشب
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بیخوابی تا غم نخوری امشب
و اللیل اذا یغشی ای خواب برو حاشا
تا از دل بیداران صد تحفه بری امشب
گر خلق همه خفتند ای دل تو بحمدالله
گر دوش نمیخفتی امشب بتری امشب
با ماه که همخویم تا روز سخن گویم
کای مونس مشتاقان صاحب نظری امشب
شد ماه گواه من استاره سپاه من
وز ناوک استاره ای مه سپری امشب
وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب
هر جا که بپری تو ویران شود آن مجلس
ای خواب در این مجلس تا درنپری امشب
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بیخوابی تا غم نخوری امشب
و اللیل اذا یغشی ای خواب برو حاشا
تا از دل بیداران صد تحفه بری امشب
گر خلق همه خفتند ای دل تو بحمدالله
گر دوش نمیخفتی امشب بتری امشب
با ماه که همخویم تا روز سخن گویم
کای مونس مشتاقان صاحب نظری امشب
شد ماه گواه من استاره سپاه من
وز ناوک استاره ای مه سپری امشب
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴
ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم
تا غرقه شدهست از تو، در خون جگر خوابم
از کان شکر جستن، اندر شب آبستن
بگداخت در اندیشه، مانند شکر خوابم
بی لطف وصال او، گشتم چو هلال او
تا شب نبرد هرگز در دور قمر خوابم
چون شب بشود تاری، با این همه بیداری
با عشق همیگویم کی عشق ببر خوابم
چون خواب مرا بیند، بگریزد و بنشیند
از من برود، آید در شخص دگر خوابم
یاران که چه یاریدم، تنها مگذاریدم
چون عشق ملک بردهست از چشم بشر خوابم
بنشین اگری عاشق، تا صبح دم صادق
با من که نمیآید تا صبح و سحر خوابم
تا غرقه شدهست از تو، در خون جگر خوابم
از کان شکر جستن، اندر شب آبستن
بگداخت در اندیشه، مانند شکر خوابم
بی لطف وصال او، گشتم چو هلال او
تا شب نبرد هرگز در دور قمر خوابم
چون شب بشود تاری، با این همه بیداری
با عشق همیگویم کی عشق ببر خوابم
چون خواب مرا بیند، بگریزد و بنشیند
از من برود، آید در شخص دگر خوابم
یاران که چه یاریدم، تنها مگذاریدم
چون عشق ملک بردهست از چشم بشر خوابم
بنشین اگری عاشق، تا صبح دم صادق
با من که نمیآید تا صبح و سحر خوابم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۴۳