عبارات مورد جستجو در ۵ گوهر پیدا شد:
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷۰
خوش بر در میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
ما توبه شکستیم ولی عهد درستی
با ساقی سرمست ببستیم دگر بار
با عاقل مخمور دگر کار نداریم
رستیم ز دردسر و مستیم گر بار
در خلوت زاهد بنشستیم دو روزی
المنةلله که برستیم دگر بار
ما اهل خدائیم و پرستیم خدا را
خود را به خدائی نپرستیم دگر بار
در دیدهٔ ما نقش خیالی است نظر کن
کان نقش خیالیست که بستیم دگر بار
ما را به لب جوی مجو زان که به مردی
چون سید از این جوی بجستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
ما توبه شکستیم ولی عهد درستی
با ساقی سرمست ببستیم دگر بار
با عاقل مخمور دگر کار نداریم
رستیم ز دردسر و مستیم گر بار
در خلوت زاهد بنشستیم دو روزی
المنةلله که برستیم دگر بار
ما اهل خدائیم و پرستیم خدا را
خود را به خدائی نپرستیم دگر بار
در دیدهٔ ما نقش خیالی است نظر کن
کان نقش خیالیست که بستیم دگر بار
ما را به لب جوی مجو زان که به مردی
چون سید از این جوی بجستیم دگر بار
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵۵
بده ای ساقی آتشی سیال
که لب جام از او زند تبخال
میزند جوش خون صراحی را
از رگ چشم او بزن قیفال
بده آن می که عمر خضر دهد
تا بتأخیر افکنی آجال
جام لبریز کن مکن غفلت
قولایزد که ذره مثقال
بده آن باده ام که در رمضان
افکند مست بلکه تا شوال
بده آن می که صعوه چون نو شد
او زشهباز برکند شه بال
بده آن می که گر خورد پشه
پیل را زیر پا کند پا مال
بده آن می که از ازل چو کشی
تا ابد مستیش نکرده زوال
بده آن باده ام که چون موسی
برکنم بیخ جاوی محتال
ساغر چون هلال را برگیر
بده آن آب آفتاب مثال
تا شوی ماه آفتاب بدست
تا زنده آفتاب سر زهلال
بده آن داروی سلیمانی
بده آن اهرمن کش قتال
آن شرابی که چون کنی بقدح
جام جم سازد ار چه هست سفال
زآن شراب خم فلاطونی
که شود ناطق ار بنوشد لال
زآن شرابی که گر خورد درویش
پادشه را دهد قبای جلال
تا بنوشد از آن می آشفته
تا رسد نقص او باوج کمال
چیست اوج کمال درگه شاه
شاه که شیر ایزد متعال
که لب جام از او زند تبخال
میزند جوش خون صراحی را
از رگ چشم او بزن قیفال
بده آن می که عمر خضر دهد
تا بتأخیر افکنی آجال
جام لبریز کن مکن غفلت
قولایزد که ذره مثقال
بده آن باده ام که در رمضان
افکند مست بلکه تا شوال
بده آن می که صعوه چون نو شد
او زشهباز برکند شه بال
بده آن می که گر خورد پشه
پیل را زیر پا کند پا مال
بده آن می که از ازل چو کشی
تا ابد مستیش نکرده زوال
بده آن باده ام که چون موسی
برکنم بیخ جاوی محتال
ساغر چون هلال را برگیر
بده آن آب آفتاب مثال
تا شوی ماه آفتاب بدست
تا زنده آفتاب سر زهلال
بده آن داروی سلیمانی
بده آن اهرمن کش قتال
آن شرابی که چون کنی بقدح
جام جم سازد ار چه هست سفال
زآن شراب خم فلاطونی
که شود ناطق ار بنوشد لال
زآن شرابی که گر خورد درویش
پادشه را دهد قبای جلال
تا بنوشد از آن می آشفته
تا رسد نقص او باوج کمال
چیست اوج کمال درگه شاه
شاه که شیر ایزد متعال
قاسم انوار : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
فضولی : ساقی نامه
بخش ۴ - نشأه جام دوم
بیا ساقی آن راحت افزای روح
که طوفان غم راست کشتی نوح
بمن ده که از غم نجاتم دهد
نجات از همه مشکلاتم دهد
بیا ساقی آن مظهر سر ذات
که خضر خرد راست آب حیات
بده زنده گردان من مرده را
تر و تازه کن نخل پژمرده را
بیا ساقی آن جام آیینه فام
که عالم درو می نماید تمام
بمن ده که تشویش دل کم کنم
زمانی تماشای عالم کنم
چو کردی مرا آگه از فیض جام
بجام دوم نشأه ام کن تمام
که دل از دوم نشأه گردد دلیر
کند بر تو اظهار ما فی الضمیر
که طوفان غم راست کشتی نوح
بمن ده که از غم نجاتم دهد
نجات از همه مشکلاتم دهد
بیا ساقی آن مظهر سر ذات
که خضر خرد راست آب حیات
بده زنده گردان من مرده را
تر و تازه کن نخل پژمرده را
بیا ساقی آن جام آیینه فام
که عالم درو می نماید تمام
بمن ده که تشویش دل کم کنم
زمانی تماشای عالم کنم
چو کردی مرا آگه از فیض جام
بجام دوم نشأه ام کن تمام
که دل از دوم نشأه گردد دلیر
کند بر تو اظهار ما فی الضمیر
حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۹
سرای میکده را گو همیشه باز کنید
دری جز این در اگر باز شد فراز کنید
کنید سجده به خم پس ز می وضو سازید
نماز را بگذارید و جان نیاز کنید
حقیقت است اگر در دل است در گل نیست
ریاست، روی چو در قبله مجاز کنید
گدای میکده را بر شماست روی نیاز
به یک دو ساغرش از غیر بی نیاز کنید
به عزم صید چو شهباز حق کند پرواز
همه کبوتر دل نزد شاهباز کنید
شد از دو ترک مخالف حصار شهر آشوب
عراق پر ز نوا، شور در حجاز کنید
به راه راست شد از چار و سه همایون فال
ز خسروی و امیری به شاه ناز کنید
ز دستبرد زمانه اگر بجاست دلی
نثار «حاجب » شیراز دلنواز کنید
دری جز این در اگر باز شد فراز کنید
کنید سجده به خم پس ز می وضو سازید
نماز را بگذارید و جان نیاز کنید
حقیقت است اگر در دل است در گل نیست
ریاست، روی چو در قبله مجاز کنید
گدای میکده را بر شماست روی نیاز
به یک دو ساغرش از غیر بی نیاز کنید
به عزم صید چو شهباز حق کند پرواز
همه کبوتر دل نزد شاهباز کنید
شد از دو ترک مخالف حصار شهر آشوب
عراق پر ز نوا، شور در حجاز کنید
به راه راست شد از چار و سه همایون فال
ز خسروی و امیری به شاه ناز کنید
ز دستبرد زمانه اگر بجاست دلی
نثار «حاجب » شیراز دلنواز کنید