تو هم بنویس! مجموعه خودت رو بساز! افزودن مجموعه جدید
تصویر اثر

می خواست زندگی خودش را داشته باشد. رؤیاها و آرزوهایش را. فرهنگ خودش را بسازد. می خواست بداند. می خواست اهل اندیشه باشد. اما تنها بود.

هر کسی او را می دید، می پرسید: «چرا خسته ای؟»، «چرا بی حوصله ای؟»، «چرا بد اخلاقی؟»، «چرا لاغر شدی؟»، «مریض شدی؟»، «چرا خواب آلودی؟» و او تنها بود.

آرزوهایش را از یاد بُرد. آرمان ها را کنار گذاشت. فرهنگ را نادیده گرفت و خوبی ها را پوچ پنداشت. خواست تا تنها باشد؛ تنها بماند؛ و در تنهایی به فراموشی سپرده شود. غافل از اینکه این اتفاق برای همه رخ خواهد داد. آن زمان که در گوری تاریک به حال خود رها می شوند.

او هم مُرد. بدون اینکه بداند چرا به دنیا آمد، چرا زندگی کرد و چرا مُرد.

«س.م.ط.بالا»

این نوشته را بشنوید

این نوشته را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط نوشته با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.