عمریست که از هجر رخت دل نگرانم
تا خاک لحد نیز بر این عشق بمانم
چندان به نوا می زنم این ساز دلم را
تا گوش جهان کر کنم از آه و فغانم
تا موی گره گیر تو زد حلقه به رویت
مفتون رخت گشتم و مجنون زمانم
دیوانهء رویت نهراسد ز رقیبان
گر جان برود نیست غمم، باخته جانم
دل، جان و جهان را چه کند باغ چه جوید
چون جان و جهانش تویی ای رشک جنانم
کافرصفتی می کنی ای شب پرهء خصم
ور نی به دلت نور دهد شمس عیانم
از فرقت او کاخ امل سست نهاد است
یارب به سراپردهء وصلش برسانم
بس گنج برند اهل جهان از لب لعلت
گر حکمت حق فاش کند گنج نهانم
مُهری بزن از وصل به طومار #غریبُ
من مفلس ناچیزم و تو شاه جهانم