۳۵۹ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام و هي إحدى الخطب المشتملة على الملاحم
(از خطبههايى است كه در آن حوادث سخت آينده را بيان مىدارد، كه در شهر كوفه ايراد شد)
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ
ستايش خداوندى را كه اوّل هر نخستين است
وَ اَلْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ
و آخر هر گونه آخرى
وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ
چون پيش از او چيزى نيست بايد كه ابتدايى نداشته باشد
وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ
و چون پس از او چيزى نيست پس پايانى نخواهد داشت
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا اَلسِّرُّ اَلْإِعْلاَنَ
و گواهى مىدهم كه جز او خدايى نيست، و خدا يكى است، آن گواهى كه با درون و برون و قلب و زبان، هماهنگ باشد
وَ اَلْقَلْبُ اَللِّسَانَ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقٰاقِي
اى مردم! دشمنى و مخالفت با من، شما را تا مرز گناه نراند
وَ لاَ يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي
و نافرمانى از من شما را به پيروى از هواى نفس نكشاند
وَ لاَ تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي
و به هنگام شنيدن سخن من، به گوشۀ چشم، يكديگر را ننگريد
فَوَالَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ
سوگند به آن كس كه دانه را شكافت
وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ
و جانداران را آفريد
إِنَّ اَلَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ صلىاللهعليهوآله
آنچه به شما خبر مىدهم از پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است
مَا كَذَبَ اَلْمُبَلِّغُ وَ لاَ جَهِلَ اَلسَّامِعُ
نه گوينده دروغ گفت و نه شنونده نا آگاه بود
لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ
گويا مىبينم شخص سخت گمراهى را كه
قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ
از شام فرياد زند و بتازد
وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
و پرچمهاى خود را در اطراف كوفه بپراكند
فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
و چون دهان گشايد
وَ اِشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ
و سركشى كند
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
و جاى پايش بر زمين محكم گردد
عَضَّتِ اَلْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا
فتنه فرزند خويش را به دندان گيرد
وَ مَاجَتِ اَلْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا
و آتش جنگ شعلهور شود
وَ بَدَا مِنَ اَلْأَيَّامِ كُلُوحُهَا
روزها با چهرۀ عبوس و گرفته ظاهر شوند
وَ مِنَ اَللَّيَالِي كُدُوحُهَا
و شب و روز با رنج و اندوه بگذرند
فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ
و آنگاه كه كشتزار او به بار نشست، و ميوۀ او آب دار شد
وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ
و چون شتر مست خروشيد
وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ
و چون برق درخشيد
عُقِدَتْ رَايَاتُ اَلْفِتَنِ اَلْمُعْضِلَةِ
پرچمهاى سپاه فتنه از هر سو به اهتزاز در آيد
وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
و چونان شب تار
وَ اَلْبَحْرِ اَلْمُلْتَطِمِ
و درياى متلاطم به مردم روى آورند
هَذَا
از آن بيشتر
وَ كَمْ يَخْرِقُ اَلْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ
چه طوفانهاى سختى كه شهر كوفه را بشكافد
وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ
و چه تند بادهايى كه بر آن وزيدن گيرد
وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ اَلْقُرُونُ بِالْقُرُونِ
و به زودى دستجات مختلف به جان يكديگر يورش آورند
وَ يُحْصَدُ اَلْقَائِمُ
آنها كه بر سر پا ايستادهاند درو شوند
وَ يُحْطَمُ اَلْمَحْصُودُ
و آنها كه بر زمين افتادند لگد مال گردند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
(از خطبههايى است كه در آن حوادث سخت آينده را بيان مىدارد، كه در شهر كوفه ايراد شد)
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ
ستايش خداوندى را كه اوّل هر نخستين است
وَ اَلْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ
و آخر هر گونه آخرى
وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ
چون پيش از او چيزى نيست بايد كه ابتدايى نداشته باشد
وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ
و چون پس از او چيزى نيست پس پايانى نخواهد داشت
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا اَلسِّرُّ اَلْإِعْلاَنَ
و گواهى مىدهم كه جز او خدايى نيست، و خدا يكى است، آن گواهى كه با درون و برون و قلب و زبان، هماهنگ باشد
وَ اَلْقَلْبُ اَللِّسَانَ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقٰاقِي
اى مردم! دشمنى و مخالفت با من، شما را تا مرز گناه نراند
وَ لاَ يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي
و نافرمانى از من شما را به پيروى از هواى نفس نكشاند
وَ لاَ تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي
و به هنگام شنيدن سخن من، به گوشۀ چشم، يكديگر را ننگريد
فَوَالَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ
سوگند به آن كس كه دانه را شكافت
وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ
و جانداران را آفريد
إِنَّ اَلَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ صلىاللهعليهوآله
آنچه به شما خبر مىدهم از پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است
مَا كَذَبَ اَلْمُبَلِّغُ وَ لاَ جَهِلَ اَلسَّامِعُ
نه گوينده دروغ گفت و نه شنونده نا آگاه بود
لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ
گويا مىبينم شخص سخت گمراهى را كه
قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ
از شام فرياد زند و بتازد
وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
و پرچمهاى خود را در اطراف كوفه بپراكند
فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
و چون دهان گشايد
وَ اِشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ
و سركشى كند
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
و جاى پايش بر زمين محكم گردد
عَضَّتِ اَلْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا
فتنه فرزند خويش را به دندان گيرد
وَ مَاجَتِ اَلْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا
و آتش جنگ شعلهور شود
وَ بَدَا مِنَ اَلْأَيَّامِ كُلُوحُهَا
روزها با چهرۀ عبوس و گرفته ظاهر شوند
وَ مِنَ اَللَّيَالِي كُدُوحُهَا
و شب و روز با رنج و اندوه بگذرند
فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ
و آنگاه كه كشتزار او به بار نشست، و ميوۀ او آب دار شد
وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ
و چون شتر مست خروشيد
وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ
و چون برق درخشيد
عُقِدَتْ رَايَاتُ اَلْفِتَنِ اَلْمُعْضِلَةِ
پرچمهاى سپاه فتنه از هر سو به اهتزاز در آيد
وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
و چونان شب تار
وَ اَلْبَحْرِ اَلْمُلْتَطِمِ
و درياى متلاطم به مردم روى آورند
هَذَا
از آن بيشتر
وَ كَمْ يَخْرِقُ اَلْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ
چه طوفانهاى سختى كه شهر كوفه را بشكافد
وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ
و چه تند بادهايى كه بر آن وزيدن گيرد
وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ اَلْقُرُونُ بِالْقُرُونِ
و به زودى دستجات مختلف به جان يكديگر يورش آورند
وَ يُحْصَدُ اَلْقَائِمُ
آنها كه بر سر پا ايستادهاند درو شوند
وَ يُحْطَمُ اَلْمَحْصُودُ
و آنها كه بر زمين افتادند لگد مال گردند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:تداوم امامت تا ظهور امام زمان عليه السلام
گوهر بعدی:خبر از آينده خونين بصره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.