۹۱ بار خوانده شده
و من كلام له عليهالسلام في صفة من يتصدى للحكم بين الأمة و ليس لذلك بأهل
17 و از سخنان آن حضرت است در وصف كسى كه داورى ميان مردم را عهدهدار شود و شايستۀ آن نباشد
و فيها أبغض الخلائق إلى اللّه صنفان
الصنف الأول إنَّ أَبْغَضَ اَلْخَلاَئِقِ إِلَى اَللَّهِ رَجُلاَنِ
دشمنروىترين آفريدگان نزد خدا دو كسند
رَجُلٌ وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ
مردى كه خدا او را به خود وانهاده
فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ اَلسَّبِيلِ
و او از راه راست به دور افتاده
مَشْغُوفٌ بِكَلاَمِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلاَلَةٍ
دل او شيفتۀ بدعت است، و خوانندۀ مردمان به ضلالت است
فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ اِفْتَتَنَ بِهِ
ديگران را به فتنه در اندازد
ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ
و راه رستگارى پيشينيان را به روى خود مسدود سازد
مُضِلٌّ لِمَنِ اِقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
در مرگ و زندگى گمراه كنندۀ پيروان خويش است
حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ
و برگيرندۀ بار گناه ديگران
رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ
و خود گناهان خويش را پايندان
الصنف الثاني وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً
و مردى كه پشتوارهاى از نادانى فراهم ساخته
مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ اَلْأُمَّةِ
و خود را ميان مردم نادان در انداخته
عَادٍ فِي أَغْبَاشِ اَلْفِتْنَةِ
شتابان در تاريكى فتنه تازان
عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ اَلْهُدْنَةِ
كور در بستن پيمان سازش ميان مردمان .
قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ اَلنَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
آدمى نمايان او را دانا ناميدهاند و او نه چنان است
بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ
چيزى را بسيار فراهم آورده كه اندكش بهتر از بسيار آن است
حَتَّى إِذَا اِرْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ اِكْتَثَرَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ
تا آن گاه كه از آب بدمزه سير شود، و دانش بيهوده اندوزد و دلير شود ،
جَلَسَ بَيْنَ اَلنَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا اِلْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ
پس ميان مردم به داورى نشيند و خود را عهدهدار گشودن مشكل ديگرى بيند
فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى اَلْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً رَثًّا مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ
و اگر كار سربستهاى نزد او ببرند ترّهاتى چند از رأى خود آماده گرداند، و آن را صواب داند
فَهُوَ مِنْ لَبْسِ اَلشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ اَلْعَنْكَبُوتِ
كارها بر او مشتبه گرديده. عنكبوتى را ماند كه در بافتههاى تار خود خزيده
لاَ يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ
نداند كه بر خطاست يا به حقيقت رسيده
فَإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ
اگر به صواب رفته باشد، ترسد كه راه خطا پيموده
وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ
و اگر به خطا رفته، اميد دارد آنچه گفته صواب بوده
جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالاَتٍ
نادانى است كه راه جهالت پويد
عَاشٍ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ
كورى است كه در تاريكى گمشدۀ خود جويد
لَمْ يَعَضَّ عَلَى اَلْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ
آنچه گويد نه از روى قطع و يقين گويد
يَذْرُو اَلرِّوَايَاتِ ذَرْوَ اَلرِّيحِ اَلْهَشِيمَ
به گفتن روايتها پردازد، و چنانكه كاه بر باد دهند آن را زير و رو سازد
لاَ مَلِيٌّ وَ اَللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ
به خدا سوگند، نه راه صدور حكم را دانسته است
وَ لاَ أَهْلٌ لِمَا قُرِّظَ بِهِ
و نه منصبى را كه به عهدۀ اوست، شايسته است
لاَ يَحْسَبُ اَلْعِلْمَ فِي شَيْءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ
آنچه را خود نپذيرد علم به حساب نيارد
وَ لاَ يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ
و جز مذهب خويش مذهبى را حق نشمارد
وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اِكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ
اگر حكمى را نداند، آن را بپوشاند تا نادانىاش نهفته بماند
تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ اَلدِّمَاءُ
خون بيگناهان از حكم ستمكارانۀ او در خروش است
وَ تَعَجُّ مِنْهُ اَلْمَوَارِيثُ
و فرياد ميراث بر باد رفتگان همه جا در گوش
إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً وَ يَمُوتُونَ ضُلاَّلاً
گلۀ خود را با خدا مىكنم از مردمى كه عمر خود را به نادانى به سر مىبرند، و با گمراهى رخت از اين جهان به در مىبرند
لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ
كالايى خوارتر نزد آنان از كتاب خدا نيست، اگر آن را چنانكه بايست خوانند
وَ لاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لاَ أَغْلَى ثَمَناً مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ
و پر سودتر و گرانبهاتر از آن نباشد، اگر آن را از معنى خويش برگردانند
وَ لاَ عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفُ مِنَ اَلْمُنْكَرِ
و نه نزد آنان چيزى از معروف است ناشناختهتر و شناختهتر از منكر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
17 و از سخنان آن حضرت است در وصف كسى كه داورى ميان مردم را عهدهدار شود و شايستۀ آن نباشد
و فيها أبغض الخلائق إلى اللّه صنفان
الصنف الأول إنَّ أَبْغَضَ اَلْخَلاَئِقِ إِلَى اَللَّهِ رَجُلاَنِ
دشمنروىترين آفريدگان نزد خدا دو كسند
رَجُلٌ وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ
مردى كه خدا او را به خود وانهاده
فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ اَلسَّبِيلِ
و او از راه راست به دور افتاده
مَشْغُوفٌ بِكَلاَمِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلاَلَةٍ
دل او شيفتۀ بدعت است، و خوانندۀ مردمان به ضلالت است
فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ اِفْتَتَنَ بِهِ
ديگران را به فتنه در اندازد
ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ
و راه رستگارى پيشينيان را به روى خود مسدود سازد
مُضِلٌّ لِمَنِ اِقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
در مرگ و زندگى گمراه كنندۀ پيروان خويش است
حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ
و برگيرندۀ بار گناه ديگران
رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ
و خود گناهان خويش را پايندان
الصنف الثاني وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً
و مردى كه پشتوارهاى از نادانى فراهم ساخته
مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ اَلْأُمَّةِ
و خود را ميان مردم نادان در انداخته
عَادٍ فِي أَغْبَاشِ اَلْفِتْنَةِ
شتابان در تاريكى فتنه تازان
عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ اَلْهُدْنَةِ
كور در بستن پيمان سازش ميان مردمان .
قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ اَلنَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
آدمى نمايان او را دانا ناميدهاند و او نه چنان است
بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ
چيزى را بسيار فراهم آورده كه اندكش بهتر از بسيار آن است
حَتَّى إِذَا اِرْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ اِكْتَثَرَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ
تا آن گاه كه از آب بدمزه سير شود، و دانش بيهوده اندوزد و دلير شود ،
جَلَسَ بَيْنَ اَلنَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا اِلْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ
پس ميان مردم به داورى نشيند و خود را عهدهدار گشودن مشكل ديگرى بيند
فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى اَلْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً رَثًّا مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ
و اگر كار سربستهاى نزد او ببرند ترّهاتى چند از رأى خود آماده گرداند، و آن را صواب داند
فَهُوَ مِنْ لَبْسِ اَلشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ اَلْعَنْكَبُوتِ
كارها بر او مشتبه گرديده. عنكبوتى را ماند كه در بافتههاى تار خود خزيده
لاَ يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ
نداند كه بر خطاست يا به حقيقت رسيده
فَإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ
اگر به صواب رفته باشد، ترسد كه راه خطا پيموده
وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ
و اگر به خطا رفته، اميد دارد آنچه گفته صواب بوده
جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالاَتٍ
نادانى است كه راه جهالت پويد
عَاشٍ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ
كورى است كه در تاريكى گمشدۀ خود جويد
لَمْ يَعَضَّ عَلَى اَلْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ
آنچه گويد نه از روى قطع و يقين گويد
يَذْرُو اَلرِّوَايَاتِ ذَرْوَ اَلرِّيحِ اَلْهَشِيمَ
به گفتن روايتها پردازد، و چنانكه كاه بر باد دهند آن را زير و رو سازد
لاَ مَلِيٌّ وَ اَللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ
به خدا سوگند، نه راه صدور حكم را دانسته است
وَ لاَ أَهْلٌ لِمَا قُرِّظَ بِهِ
و نه منصبى را كه به عهدۀ اوست، شايسته است
لاَ يَحْسَبُ اَلْعِلْمَ فِي شَيْءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ
آنچه را خود نپذيرد علم به حساب نيارد
وَ لاَ يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ
و جز مذهب خويش مذهبى را حق نشمارد
وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اِكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ
اگر حكمى را نداند، آن را بپوشاند تا نادانىاش نهفته بماند
تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ اَلدِّمَاءُ
خون بيگناهان از حكم ستمكارانۀ او در خروش است
وَ تَعَجُّ مِنْهُ اَلْمَوَارِيثُ
و فرياد ميراث بر باد رفتگان همه جا در گوش
إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً وَ يَمُوتُونَ ضُلاَّلاً
گلۀ خود را با خدا مىكنم از مردمى كه عمر خود را به نادانى به سر مىبرند، و با گمراهى رخت از اين جهان به در مىبرند
لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ
كالايى خوارتر نزد آنان از كتاب خدا نيست، اگر آن را چنانكه بايست خوانند
وَ لاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لاَ أَغْلَى ثَمَناً مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ
و پر سودتر و گرانبهاتر از آن نباشد، اگر آن را از معنى خويش برگردانند
وَ لاَ عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفُ مِنَ اَلْمُنْكَرِ
و نه نزد آنان چيزى از معروف است ناشناختهتر و شناختهتر از منكر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:روزگار فتنه و آزمایش و نقش تقوی در آن
گوهر بعدی:خودمحورى در قضاوت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.