هوش مصنوعی: امام علی(ع) در این خطبه، مردم را به جهاد تشویق می‌کند و فضیلت آن را بیان می‌دارد. ایشان از عدم اطاعت مردم و عواقب آن مانند ذلت و شکست در جنگ انتقاد می‌کند. همچنین، به دانش خود در جنگ‌ها اشاره کرده و از بی‌عملی مردم در برابر دشمن ابراز تاسف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق دینی و تاریخی است که برای درک کامل آن، مخاطب باید از بلوغ فکری و آگاهی تاریخی مناسبی برخوردار باشد. همچنین، انتقادات تند و بیان عواقب سنگین ترک جهاد ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین باشد.

برانگیختن بر جهاد

و من خطبة له عليه‌السلام و قد قالها يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزو الأنبار بجيش معاوية فلم ينهضوا
27 و از خطبه‌هاى آن حضرت است

و فيها يذكر فضل الجهاد

و يستنهض الناس و يذكر علمه بالحرب

و يلقي عليهم التبعة لعدم طاعته

فضل الجهاد

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَلْجَنَّةِ
امّا بعد، جهاد، درى است از درهاى بهشت

فَتَحَهُ اَللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ
كه خدا به روى گزيدۀ دوستان خود گشوده است

وَ هُوَ لِبَاسُ اَلتَّقْوَى وَ دِرْعُ اَللَّهِ اَلْحَصِينَةُ
و جامۀ تقوى است، كه بر تن آنان پوشيده است. زره استوار الهى است كه آسيب نبيند

وَ جُنَّتُهُ اَلْوَثِيقَةُ
و سپر محكم اوست كه تير در آن ننشيند .

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ
هر كه جهاد را واگذارد و ناخوشايند داند

أَلْبَسَهُ اَللَّهُ ثَوْبَ اَلذُّلِّ
خدا جامۀ خوارى بر تن او پوشاند

وَ شَمِلَهُ اَلْبَلاَءُ
و فوج بلا بر سرش كشاند

وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ اَلْقَمَاءَةِ
و در زبونى و فرومايگى بماند

وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ
دل او در پرده‌هاى راهى نهان ،

وَ أُدِيلَ اَلْحَقُّ مِنْهُ
و حقّ‌ از او روى گردان

بِتَضْيِيعِ اَلْجِهَادِ وَ سِيمَ اَلْخَسْفَ وَ مُنِعَ اَلنَّصَفَ
به خوارى محكوم و از عدالت محروم

استنهاض الناس

أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً
من شبان و روزان، آشكارا و نهان، شما را به رزم اين مردم تيره روان خواندم

وَ قُلْتُ لَكُمُ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ
و گفتم: با آنان بستيزيد، پيش از آنكه بر شما حمله برند، و بگريزيد .

فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا
به خدا سوگند با مردمى در آستانۀ خانه‌شان نكوشيدند، جز كه جامۀ خوارى بر آنان پوشيدند

فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ
امّا هيچ يك از شما خود را براى جهاد آماده نساخت و از خوارمايگى، هر كس كار را به گردن ديگرى انداخت، تا آنكه از هر سو بر شما تاخت آوردند و شهرها را يكى پس از ديگرى از دستتان برون كردند

وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ
اكنون سربازان اين مرد غامدى به انبار در آمده

وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا
و حسّان پسر حسّان بكرى را كشته و مرزبانان را از جايگاههاى خويش رانده‌اند

وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهِدَةِ
شنيده‌ام مهاجم به خانه‌هاى مسلمانان، و كسانى كه در پناه اسلامند در آمده

فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا
گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پاى زنان به در مى‌كرده است

وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا

مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ
حالى كه آن ستمديدگان برابر آن متجاوزان، جز زارى و رحمت خواستن سلاحى نداشته‌اند

ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ
سپس غارتگران، پشتواره‌ها از مال مسلمانان بسته، نه كشته‌اى بر جاى نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته‌اند

مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ

فَلَوْ أَنَّ اِمْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً
اگر از اين پس مرد مسلمانى از غم چنين حادثه بميرد، چه جاى ملامت است

بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً
كه در ديدۀ من شايستۀ چنين كرامت است

فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اَللَّهِ يُمِيتُ اَلْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ اَلْهَمَّ مِنَ اِجْتِمَاعِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ
شگفتا! به خدا كه هماهنگى اين مردم در باطل خويش، و پراكندگى شما در حقّ‌ خود، دل را مى‌ميراند، و اندوه را تازه مى‌گرداند

فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً
زشت باديد و از اندوه برون نياييد

حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى
كه آماج تير بلاييد

يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لاَ تُغِيرُونَ
بر شما غارت مى‌برند و ننگى نداريد

وَ تُغْزَوْنَ وَ لاَ تَغْزُونَ
با شما پيكار مى‌كنند و به جنگى دست نمى‌گشاييد

وَ يُعْصَى اَللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ
خدا را نافرمانى مى‌كنند و خشنودى مى‌نماييد

فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ اَلْحَرِّ
اگر در تابستان شما را بخوانم

قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ اَلْقَيْظِ أَمْهِلْنَا يُسَبَّخْ عَنَّا اَلْحَرُّ
گوييد هوا سخت گرم است، مهلتى ده تا گرما كمتر شود

وَ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي اَلشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ اَلْقُرِّ
اگر در زمستان فرمان دهم، گوييد سخت سرد است

أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا اَلْبَرْدُ
فرصتى ده تا سرما از بلاد ما به در شود

كُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْقُرِّ

فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْقُرِّ تَفِرُّونَ
شما كه از گرما و سرما چنين مى‌گريزيد

فَأَنْتُمْ وَ اَللَّهِ مِنَ اَلسَّيْفِ أَفَرُّ
با شمشير آخته كجا مى‌ستيزيد

البرم بالناس

يَا أَشْبَاهَ اَلرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ
اى نه مردان به صورت مرد

حُلُومُ الْأَطْفَالِ
اى كم خردان ناز پرورد

وَ عُقُولُ رَبَّاتِ اَلْحِجَالِ

لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ
كاش شما را نديده بودم و نمى‌شناختم

مَعْرِفَةً وَ اَللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً
كه به خدا، پايان اين آشنايى ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت

قَاتَلَكُمُ اَللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً
خدايتان بميراناد! كه دلم از دست شما پر خون است

وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً
و سينه‌ام مالامال خشم شما مردم دون

وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ اَلتَّهْمَامِ أَنْفَاساً
كه پياپى جرعۀ اندوه به كامم مى‌ريزيد

وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ اَلْخِذْلاَنِ
و با نافرمانى و فروگذارى جانبم، كار را بهم درمى‌آميزيد

حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ
تا آنجا كه قريش مى‌گويد پسر و طالب دلير است

وَ لَكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ
امّا علم جنگ نمى‌داند

لِلَّهِ أَبُوهُمْ
خدا پدرانشان را مزد دهاد!

وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً
كدام يك از آنان پيشتر از من در ميدان جنگ بوده و بيشتر از من نبرد يران را آزموده

وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي

لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ اَلْعِشْرِينَ
هنوز بيست سال نداشتم كه پا در معركه گذاشتم

وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى اَلسِّتِّينَ
و اكنون ساليان عمرم از شصت فزون است

وَ لَكِنْ لاَ رَأْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ
امّا، آن را كه فرمان نبرند سررشتۀ كار از برون است
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اعراب پیش از اسلام
گوهر بعدی:دنيا شناسى و سفارش به پارسایی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.