۶۳ بار خوانده شده

خطبه غرا

و من خطبة له عليه‌السلام و هي الخطبة العجيبة و تسمى الغراء
83 و از خطبه‌هاى عجيب اوست

و فيها نعوت اللّه جل شأنه

ثم الوصية بتقواه

ثم التنفير من الدنيا

ثم ما يلحق من دخول القيامة

ثم تنبيه الخلق إلى ما هم فيه من الأعراض

ثم فضله عليه‌السلام في التذكير

صفته جل شأنه اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ

وَ دَنَا بِطَوْلِهِ
سپاس خدايى را كه برتر است به قدرت و نزديك است از جهت عطا و نعمت

مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ
بخشندۀ غنيمت فزون از حاجت

وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ
و زدايندۀ هر بلا و نكبت

أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ
او را سپاس گويم كه بخششهاى او از روى مهربانى است

وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ
و نعمتهاى او فراگير و همگانى

وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلاً بَادِياً
بدو ايمان دارم چه، از هر چيز پيش است و هستى او به خويش است

وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً
و از او راه مى‌جويم كه نزديك است و راهبر

وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً
و از او يارى مى‌خواهم كه تواناست و چيره‌گر

وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً
و بر او تكيه مى‌كنم كه بسنده است و ياور

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلى‌الله‌عليه‌وآله عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
و گواهى مى‌دهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله)، بنده و فرستادۀ اوست

أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ
او را فرستاد براى روان ساختن فرمان

وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ
و بستن راه عذر بر مردمان ،

وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ
و بيم دادن از كيفر آن جهان

الوصية بالتقوى أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّذِي ضَرَبَ اَلْأَمْثَالَ
بندگان خدا! شما را اندرز مى‌دهم به تقوا، و پرهيز از نافرمانى خدا، كه در كتاب خود براى شما مثلها آورد

وَ وَقَّتَ لَكُمُ اَلْآجَالَ
و زمان مرگ يك يكتان را معين كرد

وَ أَلْبَسَكُمُ اَلرِّيَاشَ
زينت لباس بر تنتان پوشيد

وَ أَرْفَغَ لَكُمُ اَلْمَعَاشَ
و روزى فراخ به شما بخشيد

وَ أَحَاطَ بِكُمُ اَلْإِحْصَاءَ
از از بيش و كم شما آگاه است

وَ أَرْصَدَ لَكُمُ اَلْجَزَاءَ
و پاداش هر يك را آماده داشته، بر سر راه است

وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ اَلسَّوَابِغِ
شما را برگزيد از ديگر جانداران ، به دادن نعمتهاى فراوان

وَ اَلرِّفَدِ اَلرَّوَافِغِ
و بخششهاى شايان

وَ أَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ اَلْبَوَالِغِ
و ترسانيدتان از عذاب آن جهان با حجّتهاى روشن و رسا در بيان

فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً
يكان يكان شما را در علم مخزون خود به شمار آورد

وَ وَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً
و براى هر يك زمانى معيّن كرد

فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ
در اين جهان كه جاى محنت است

وَ دَارِ عِبْرَةٍ
و خانۀ ابتلا و عبرت

أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا
شما را در آن مى‌آزمايند

وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا
و محاسبه مى‌نمايند

التنفير من الدنيا فَإِنَّ اَلدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا
چه دنيا، آبشخورى است تيره و تار

رَدِغٌ مَشْرَعُهَا

يُونِقُ مَنْظَرُهَا
و به آب در آمدنگاه آن گلزار. برون سوى آن فريبنده

وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا
درون سوى آن كشنده

غُرُورٌ حَائِلٌ
فريبكارى است زود گذار

وَ ضَوْءٌ آفِلٌ

وَ ظِلٌّ زَائِلٌ
سايه‌اى است ناپايدار

وَ سِنَادٌ مَائِلٌ
تكيه‌گاهى است نا استوار

حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا
روى خوش نمايد تا آن كه از وى گريزان است، بدو انس گيرد

وَ اِطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا
و آن كه ناشناساى اوست آرامش پذيرد

قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا
ناگاه، به چهار دست و پاى برخيزد

وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا
و ريسمانها درآويزد

وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا
آماج تيرهاى قضايش سازد

وَ أَعْلَقَتِ اَلْمَرْءَ أَوْهَاقَ اَلْمَنِيَّةِ
و رشته‌هاى مرگ بر گلويش اندازد

قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْكِ اَلْمَضْجَعِ
كشان كشانش براند، تا به خوابگاه تنگش رساند

وَ وَحْشَةِ اَلْمَرْجِعِ
كه منزلگاهى است پر بيم

وَ مُعَايَنَةِ اَلْمَحَلِّ

وَ ثَوَابِ اَلْعَمَلِ
براى ديدن پاداش كردار از بهشت نعيم و يا كيفرى از عذاب جحيم

وَ كَذَلِكَ اَلْخَلَفُ بِعَقْبِ اَلسَّلَفِ
چنين بوده است رسم دوران پسينيان از پى پيشينيان روان

لاَ تُقْلِعُ اَلْمَنِيَّةُ اِخْتِرَاماً
نه مرگ دست بردار از تباه كردن آنان

وَ لاَ يَرْعَوِي اَلْبَاقُونَ اِجْتِرَاماً
و نه ماندگان از نافرمانى روگردان

يَحْتَذُونَ مِثَالاً
آيندگان پا بر جاى پاى رفتگان نهند

وَ يَمْضُونَ أَرْسَالاً
و هر گروه چون رمه بگذرند و نوبت به دستۀ ديگر دهند

إِلَى غَايَةِ اَلاِنْتِهَاءِ وَ صَيُّورِ اَلْفَنَاءِ
تا آن گاه كه جهان سرآيد، و بانگ نيستى بر آيد

بعد الموت البعث حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ اَلْأُمُورُ
رشتۀ كارها گسسته گردد

وَ تَقَضَّتِ اَلدُّهُورُ
و بناى روزگار درهم شكسته

وَ أَزِفَ اَلنُّشُورُ
چون نوبت خفتن به سر رسد و رستاخيز در رسد

أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ اَلْقُبُورِ
آنان را از شكاف گورها

وَ أَوْكَارِ اَلطُّيُورِ
و دل مورها ، و لانۀ پرندگان

وَ أَوْجِرَةِ اَلسِّبَاعِ
و كنام درندگان

وَ مَطَارِحِ اَلْمَهَالِكِ
و درون مغاك و افكندن جاى هلاك بيرون آرد

سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ
شتابان، فرمان او را نيوشا

مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ
در رفتن به بازگشتگاه او، كوشا

رَعِيلاً صُمُوتاً

قِيَاماً صُفُوفاً
خاموش و دسته دسته بر پا

يَنْفُذُهُمُ اَلْبَصَرُ
و خدا به ديدۀ قدرت بر همه بينا

وَ يُسْمِعُهُمُ اَلدَّاعِي
و آنان بانگ خواننده را شنوا

عَلَيْهِمْ لَبُوسُ اَلاِسْتِكَانَةِ وَ ضَرَعُ اَلاِسْتِسْلاَمِ وَ اَلذِّلَّةِ
لباس فروتنى بر بدن، طوق بندگى و خوارى بر گردن

قَدْ ضَلَّتِ اَلْحِيَلُ وَ اِنْقَطَعَ اَلْأَمَلُ وَ هَوَتِ اَلْأَفْئِدَةُ كَاظِمَةً
چاره‌اى پيش پا نديده، رشتۀ اميد بريده، دلها از اندوه لرزان

وَ خَشَعَتِ اَلْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً
بانگها فرو داشته، آهسته سخن گويان

وَ أَلْجَمَ اَلْعَرَقُ
عرق از سر و روى برگردن ريزان

وَ عَظُمَ اَلشَّفَقُ
پر بيم و به خود لرزان

وَ أُرْعِدَتِ اَلْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ اَلدَّاعِي

إِلَى فَصْلِ اَلْخِطَابِ
كه به آوايى درشت آنان را به حساب مى‌خوانند

وَ مُقَايَضَةِ اَلْجَزَاءِ
تا جزاى هر يك را بدو رسانند

وَ نَكَالِ اَلْعِقَابِ

وَ نَوَالِ اَلثَّوَابِ
و تلخى كيفر يا شيرينى پاداش را به وى چشانند

تنبيه الخلق عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اِقْتِدَاراً
بندگانى هستند به قدرت حق آفريده

وَ مَرْبُوبُونَ اِقْتِسَاراً
نا به دلخواه پروريده

وَ مَقْبُوضُونَ اِحْتِضَاراً
چون مرگشان در رسد، جانهايشان گرفته است

وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً
تن‌هاشان در دل خاك خفته

وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً
تا پوسيده گردند و خرده استخوان

وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً
سپس از گور برانگيخته شوند يكان يكان

وَ مَدِينُونَ جَزَاءً
جزاى خويش را وامدار

وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً
حسابشان جدا كرده و آشكار

قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ اَلْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ اَلْمَنْهَجِ
كه: در اين دنيا بدانها فرصت دادند تا از گمراهى برهند، و راه را بدانها نمودند، تا بيراهه نروند

وَ عُمِّرُوا مَهَلَ اَلْمُسْتَعْتِبِ
از زندگانى بهره گرفتند چندان كه تحصيل رضاى خدا را شايد

وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ اَلرِّيَبِ
و آن مايه از خرد يافتند كه گرد شبهت را زدايد

وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ اَلْجِيَادِ
آنان را رها كردند تا رياضت كشند، مانند اسبان مسابقت، و بر يكديگر پيشى جويند

وَ رَوِيَّةِ اَلاِرْتِيَادِ
در انديشيدن

وَ أَنَاةِ اَلْمُقْتَبِسِ اَلْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ اَلْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ اَلْمَهَلِ
و جستن نور معرفت، در فرصتى كوتاه كه دارند، و مهلتى از عمر كه با ناآرامى به سر آرند

فضل التذكير فَيَا لَهَا أَمْثَالاً صَائِبَةً
وه! كه چه مثالهاى به جا

وَ مَوَاعِظَ شَافِيَةً
و اندرزهاى رسا

لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زَاكِيَةً
اگر در دلهاى پاك نشيند

وَ أَسْمَاعاً وَاعِيَةً
و در گوشهاى شنوا جاى گزيند

وَ آرَاءً عَازِمَةً
و انديشه‌هاى مصمّم يابد

وَ أَلْبَاباً حَازِمَةً
و خردهاى با تدبير آن را برتابد

فَاتَّقُوا اَللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ
پس، از خدا همچون كسى بترسيد كه شنيد و فروتنى كرد

وَ اِقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ
گناه ورزيد و اعتراف آورد

وَ وَجِلَ فَعَمِلَ
ترسيد و به كار پرداخت

وَ حَاذَرَ فَبَادَرَ
پرهيز نمود و پيش تاخت

وَ أَيْقَنَ فَأَحْسَنَ
يقين كرد و نيكى ورزيد

وَ عُبِّرَ فَاعْتَبَرَ
پندش دادند و به گوش جان خريد

وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ
ترساندش، و نافرمانى نكرد

وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ

وَ أَجَابَ فَأَنَابَ
دعوت را پذيرفت، و به خدا رو آورد

وَ رَاجَعَ فَتَابَ
بازگشت، و توبه كرد

وَ اِقْتَدَى فَاحْتَذَى
پى راهنما افتاد و بر نهاد او كار ساخت

وَ أُرِيَ فَرَأَى
شريعت را بدو نشان دادند و آن را ديد و شناخت

فَأَسْرَعَ طَالِباً
پس خواهان، بشتافت

وَ نَجَا هَارِباً فَأَفَادَ ذَخِيرَةً
و گريزان، رهايى يافت. سود طاعت را ذخيره ساخت

وَ أَطَابَ سَرِيرَةً
و درون از آلايش بپرداخت

وَ عَمَّرَ مَعَاداً
بازگشتگاه آن جهان را آباد كرد

وَ اِسْتَظْهَرَ زَاداً لِيَوْمِ رَحِيلِهِ وَ وَجْهِ سَبِيلِهِ
و براى روز كوچ، و راهى كه در پيش دارد، و نيازى كه او را افتد، و جايى كه در آن درويش ماند توشه فراهم آورد

وَ حَالِ حَاجَتِهِ وَ مَوْطِنِ فَاقَتِهِ

وَ قَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ
و فرستاد آن را پيشاپيش، براى اقامتگاه خويش

فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ جِهَةَ مَا خَلَقَكُمْ لَهُ
پس، بندگان خدا! تقوا و رضاى حقّ‌ را بجوييد، و راهى را كه براى آن آفريده شده‌ايد بپوييد

وَ اِحْذَرُوا مِنْهُ كُنْهَ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ
و از آنچه شما را ترسانده است چنانكه بايد بترسيد

وَ اِسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَكُمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ مِيعَادِهِ
تا آنچه را براى شما آماده ساخته سزاوار باشيد، و انجام وعدۀ او را خواستار

وَ اَلْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعَادِهِ
و از بيم رستاخيز بركنار

التذكير بضروب النعم و منها جَعَلَ لَكُمْ أَسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا
از اين خطبه است: شما را گوش داد، تا بشنود آنچه به كارش آيد

وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا
و ديده كه تاريكى را بدان زدايد

وَ أَشْلاَءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا
و اندامهايى، فراهم كردن عضوها را به كار

مُلاَئِمَةً لِأَحْنَائِهَا فِي تَرْكِيبِ صُوَرِهَا وَ مُدَدِ عُمُرِهَا
و با خميدگيهاى آن سازوار. به صورت، تركيب شده با هم، و چندان كه دوام دارند با يكديگر فراهم

بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا
با كالبدها كه منافع خود را مى‌رسانند

وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا
و دلهايى كه روزى خود را خواهانند، و مى‌ستانند

فِي مُجَلِّلاَتِ نِعَمِهِ
همه غرقه در نعمتهاى او، كه همگانى است و فراگير

وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ
و به جان او را منّت پذير

وَ حَوَاجِزِ عَافِيَتِهِ
قرين عافيت، بى‌گزند و به سلامت

وَ قَدَّرَ لَكُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْكُمْ
و براى هر يك از شما بهرى از زندگى انگاشت، و پايان آن را پنهان داشت

وَ خَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ اَلْمَاضِينَ قَبْلَكُمْ
و براى عبرت شما آثار پيشينيان را به جا گذاشت

مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلاَقِهِمْ
از آنچه بهره‌شان بود و خوردند

وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ
و از لذّتى كه در فراخناى پيش از مرگ بردند

أَرْهَقَتْهُمُ اَلْمَنَايَا دُونَ اَلْآمَالِ
و مرگى كه شتابان در رسيد و رشته‌هاى آرزوشان را بريد

وَ شَذَّ بِهِمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ اَلْآجَالِ
و اجلها كه ناگاه بتاخت، و بر و برگشان را برانداخت

لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلاَمَةِ اَلْأَبْدَانِ
به هنگام تندرستى كارى نكردند چنانكه شايد

وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُفِ اَلْأَوَانِ
و در بهار جوانى عبرت نگرفتند، آنسان كه بايد

فَهَلْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ اَلشَّبَابِ إِلاَّ حَوَانِيَ اَلْهَرَمِ
آن كه در شادابى جوانى است، چه انتظار مى‌برد جز شكست پيرى را، كه نزد وى رخت گشايد

وَ أَهْلُ غَضَارَةِ اَلصِّحَّةِ إِلاَّ نَوَازِلَ اَلسَّقَمِ
و آن كه در چاربالش تندرستى است، جز بيماريها را، كه بر سر او آيد

وَ أَهْلُ مُدَّةِ اَلْبَقَاءِ إِلاَّ آوِنَةَ اَلْفَنَاءِ
و آن كس كه لختى در اين جهان به سر مى‌برد، جز مرگ را كه از در در آيد

مَعَ قُرْبِ اَلزِّيَالِ
زمان رفتن نزديك گرديده

وَ أُزُوفِ اَلاِنْتِقَالِ

وَ عَلَزِ اَلْقَلَقِ
دلها از اضطراب تپيده

وَ أَلَمِ اَلْمَضَضِ
و سوزش درد را مزيده .

وَ غُصَصِ اَلْجَرَضِ
و شربت غصّه را جرعه جرعه چشيده

وَ تَلَفُّتِ اَلاِسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ اَلْحَفَدَةِ وَ اَلْأَقْرِبَاءِ وَ اَلْأَعِزَّةِ وَ اَلْقُرَنَاءِ
براى يارى خود فرياد خواهان، از فرزندان و نوادگان، و خويشان و عزيزان، و همتايان و همسالان

فَهَلْ دَفَعَتِ اَلْأَقَارِبُ
آيا خويشان مرگ را از او باز راندند

أَوْ نَفَعَتِ اَلنَّوَاحِبُ
يا نوحه‌گران وى را سودى رساندند

وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ اَلْأَمْوَاتِ رَهِيناً
حالى كه در كوى مردگان، بازداشته است

وَ فِي ضِيقِ اَلْمَضْجَعِ وَحِيداً
و در خوابگاه تنگ، تنها هشته

قَدْ هَتَكَتِ اَلْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ
خزندگان، پوستش پاره كرده و خورده

وَ أَبْلَتِ اَلنَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ
خشت و خاك گور، شادابى را از تن او سترده

وَ عَفَتِ اَلْعَوَاصِفُ آثَارَهُ
گردبادها بر آثار او خاك افشانده

وَ مَحَا اَلْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ
و گذشت روزگار نشانه‌هاى او را پوشانده

وَ صَارَتِ اَلْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا
كالبدهايى كه آكنده از گوشت بود نزار گرديد

وَ اَلْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا
و استخوانها از پس سختى، پوسيد

وَ اَلْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا
و جانها در گرو سنگينى بار گناه

مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا
درستى خبرهاى غيبى را به يقين ديده و آگاه

لاَ تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا
نه كارى نيك، افزون از آنچه كرده‌اند توانند

وَ لاَ تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّئِ زَلَلِهَا
و نه راهى براى پوزش از لغزشهايى كه داشته‌اند، دانند

أَ وَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ اَلْقَوْمِ وَ اَلْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ اَلْأَقْرِبَاءَ
مگر شما كه زنده‌ايد پسران يا پدران يا برادران و يا خويشان آن رفتگان نه‌ايد

تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ
كه پا بر جاى پاى آنان مى‌گذاريد

وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ
و بر كارى كه كردند سواريد

وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ
و راهى را كه رفتند مى‌سپاريد

فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا
دلها سخت گرديده و نصيب خويش نبرده

لاَهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا
راه رستگارى خود به دست فراموشى سپرده

سَالِكَةٌ فِي غَيْرِ مِضْمَارِهَا
توسن عمل را در راهى كه نبايد رانده

كَأَنَّ اَلْمَعْنِيَّ سِوَاهَا
چنانكه گويى احكام خدا، جز براى اينهاست ،

وَ كَأَنَّ اَلرُّشْدَ فِي إِحْرَازِ دُنْيَاهَا
و رستگارى در به دست آوردن دنياست

التحذير من هول الصراط وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَكُمْ عَلَى اَلصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ
و بدانيد كه گذر شما بر صراط‍‌ است كه جايگاههاى لغزيدن است

وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ
و بيمهاى اين لغزش را داشتن

وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ
و پياپى ترسيدن

فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ اَلتَّفَكُّرُ قَلْبَهُ
پس، از خدا چون خردمندى بترسيد كه دل خود را از جز تفكّر پرداخته

وَ أَنْصَبَ اَلْخَوْفُ بَدَنَهُ
و بيم، تن وى را ناتوان ساخته

وَ أَسْهَرَ اَلتَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ
و شب زنده‌دارى خواب اندك را از سر او برده

وَ أَظْمَأَ اَلرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ
و به اميد ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذرانده

وَ ظَلَفَ اَلزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ
پارسايى، شهوت را در دل او ميرانده

وَ أَوْجَفَ اَلذِّكْرُ بِلِسَانِهِ
و ياد خداش بر زبان

وَ قَدَّمَ اَلْخَوْفَ لِأَمَانِهِ
و بهنگام از نافرمانى او ترسان .

وَ تَنَكَّبَ اَلْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ اَلسَّبِيلِ
از راههايى كه به چپ و راست رود به يك سو شده، و راه روشن را پيش گرفته

وَ سَلَكَ أَقْصَدَ اَلْمَسَالِكِ إِلَى اَلنَّهْجِ اَلْمَطْلُوبِ
و آن راه را كه به سر منزل مقصود رسد مقصد خويش گرفته

وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلاَتُ اَلْغُرُورِ
و زيورهاى دنياى فريبنده و گمراه كننده، او را از آن راه به ديگر سو نرانده

وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ اَلْأُمُورِ
و كارهاى آميخته و درهم بر وى پوشيده نمانده

ظَافِراً بِفَرْحَةِ اَلْبُشْرَى
از دريافت مژده شادان و دلفروز

وَ رَاحَةِ اَلنُّعْمَى

فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ
در خوشترين خواب

وَ آمَنِ يَوْمِهِ
ايمن‌ترين روز

وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ اَلْعَاجِلَةِ حَمِيداً
از گذرگاه اين جهان گذشت با نيك‌نامى

وَ قَدَّمَ زَادَ اَلْآجِلَةِ سَعِيداً
و توشۀ آن جهان را از پيش روانه داشت، با نكو فرجامى

وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ
از بيم پيشدستى كرد

وَ أَكْمَشَ فِي مَهَلٍ
و در فرصتى كه داشت شتافت

وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ
و خواست آنچه بايد

وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ
و از آنچه نبايد ترسان رخ بتافت

وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ
امروز نگاهبان فرداى خويش بود

وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ
و طومار كارهاى كرده در پيش

فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالاً
كه: بهشت پاداش و بهره را كفايت است

وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالاً
و كيفر و پادافراه را رسيدن دوزخ غايت

وَ كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً
و بس كه انتقام گيرنده و ياور خداى سبحان بود

وَ كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً
و حجّت‌آور و خصومتگر كتاب خدا، قرآن

الوصية بالتقوى أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ
شما را اندرز مى‌دهم تا از خدا بترسيد كه با بيمهايى كه داده جاى عذرى نگذارده

وَ اِحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ
و با راهى كه پيش پا نهاده، حجّت بر بندگان گمارده

وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي اَلصُّدُورِ خَفِيّاً
و شما را از دشمنى ترساند كه پنهانى در سينه‌ها راه گشايد

وَ نَفَثَ فِي اَلْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى
و رازگويان در گوشها دمد، و سخن سرايد، تا آدمى را گمراه كند و تباه سازد

وَ وَعَدَ فَمَنَّى
و وعده دهد و به دام هوسش در اندازد

وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ اَلْجَرَائِمِ
زشتى گناهان را در ديدۀ او بيارايد

وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ اَلْعَظَائِمِ
و گناهان بزرگ را خرد و آسان نمايد :

حَتَّى إِذَا اِسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ
چندان كه وى را بفريفت ،

وَ اِسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ
و راه چاره را به روى او بست، و به گروگانى گذارد كه از آن نتواند رست

أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ
ناگاه آنچه را آراسته بود ناشناخته انگاشت

وَ اِسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ
و آن را كه خوار مايه شمرده بود بزرگ پنداشت

وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ
و از ارتكاب آنچه ايمنش دانسته بود، بر حذر داشت.

و منها في صفة خلق الإنسان أَمْ هَذَا اَلَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ
و از اين خطبه است در صفت آفرينش انسان: با شما سخن گويم از اين انسان كه در تاريكجاى زهدانش بيافريد

وَ شُغُفِ اَلْأَسْتَارِ
و در پرده‌هاى تيره‌اش در پيچيد

نُطْفَةً دِهَاقاً
نطفه‌اى بود جهنده و پليد ،

وَ عَلَقَةً مِحَاقاً
سپس خونى شد لخته و ناتمام

وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً
و بچّه‌اى در شكم مام، و شيرخواره‌اى از پستان، و كودكى در خور دبستان ، و نوجوانى رسيده كه سبزۀ زندگى‌اش تازه دميده .

ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً
سپس او را دلى داد فراگير

وَ لِسَاناً لاَفِظاً
و زبانى در خورد تعبير

وَ بَصَراً لاَحِظاً
و ديده‌اى نگرنده و بصير

لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً
تا دريابد و پند پذيرد

وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِراً
و باز ايستد و راه نافرمانى پيش نگيرد

حَتَّى إِذَا قَامَ اِعْتِدَالُهُ
چندان كه جوانى شد راست اندام

وَ اِسْتَوَى مِثَالُهُ
تندرست و به قامت تمام

نَفَرَ مُسْتَكْبِراً
گردن كشانه از راه حقّ‌ دورى گزيد

وَ خَبَطَ سَادِراً
و بيهشانه اين سو و آن سو دويد

مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ
از چاهسار آرزو نوشا

كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ
و در پى دنيا كوشا. سرمست لذّت و شادمانى، از عنفوان و نشاط‍‌ جوانى

ثُمَّ لاَ يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً
نه انديشه رسيدن مصيبتش در سر

وَ لاَ يَخْشَعُ تَقِيَّةً
و نه از خدا و تقوايش خبر

فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً
تا آنكه در اين آزمايش، فريب خورده مرد

وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً
و روزگارى كوتاه را در خطا به سر برد

لَمْ يُفِدْ عِوَضاً
نه عوضى به دست آورد

وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً
و نه واجبى را كه بر عهده داشت ادا كرد

دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ اَلْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ جِمَاحِهِ
در واپسين دورۀ جوانى و آخرين منزلهاى كامرانى، درد مرگ او را فرو گرفت

وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ

فَظَلَّ سَادِراً
چندان كه روز را با حيرانى به سر مى‌برد، و شب را با بيدارى و نگرانى

وَ بَاتَ سَاهِراً فِي غَمَرَاتِ اَلْآلاَمِ

وَ طَوَارِقِ اَلْأَوْجَاعِ وَ اَلْأَسْقَامِ
هر روز به سختى درد مى‌كشيد و هر شب رنج و بيمارى به سر وقتش مى‌رسيد

بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ
حالى كه گردش برادرى بود به جان برابر

وَ وَالِدٍ شَفِيقٍ
و پدرى مهربان و نصيحتگر

وَ دَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً
و مادرى از ناشكيبايى فرياد كنان

وَ لاَدِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً
و از ناآرامى بر سينه زنان

وَ اَلْمَرْءُ فِي سَكْرَةٍ مُلْهِثَةٍ وَ غَمْرَةٍ كَارِثَةٍ
و او در بيهوشى و غفلت، سختى و مصيبت

وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ
و ناله‌اى زار

وَ جَذْبَةٍ مُكْرِبَةٍ
و نفسى افتاده به شمار

وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ
و جان كندنى طاقتزا و دشوار

ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً
سپس او را خاموش، درون كفنهايش گذارند

وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً
و گردن نهاده و رام از زمينش برگيرند

ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى اَلْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ
و بر پاره چوبهايش بردارند. پيكرى كوفته و رنجديده

وَ نِضْوَ سَقَمٍ
لاغر از بيماريى كه كشيده

تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ اَلْوِلْدَانِ
فرزند و نواده و برادران همگان تابوتش را بردارند و به خانۀ غربتش رسانند. آنجا كه ديگر هيچ كس او را نبيند و تنها خود در آن خانه نشيند

وَ حَشَدَةُ اَلْإِخْوَانِ إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ

حَتَّى إِذَا اِنْصَرَفَ اَلْمُشَيِّعُ
تا چون مشايعت كنندگان باز گرديدند

وَ رَجَعَ اَلْمُتَفَجِّعُ
و مصيبت زدگان واپس گراييدند

أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ اَلسُّؤَالِ
او را در گودالش نشانند، زمزمه كنان، حيرتزده از پرسش فرشتگان

وَ عَثْرَةِ اَلاِمْتِحَانِ
و خطا كردن در امتحان

وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةً نُزُولُ اَلْحَمِيمِ
و دشوارتر چيز آنجا، بلاى فرود آمدن است در گرمى جهنّم

وَ تَصْلِيَةُ اَلْجَحِيمِ
و بريان شدن در آتشى كه زبانه زند، پى هم

وَ فَوْرَاتُ اَلسَّعِيرِ

وَ سَوْرَاتُ اَلزَّفِيرِ
و تيز گشتن بانگ آن هر دم

لاَ فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ
نه لختى آسوده بودن

وَ لاَ دَعَةٌ مُزِيحَةٌ
و نه راحتى، تا بدان رنج را زدودن

وَ لاَ قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ
نه نيرويى بازدارنده تا در امان ماند

وَ لاَ مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ
و نه مرگى تا او را از اين بلا برهاند

وَ لاَ سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ
و نه خوابى سبك تا آرامشى رساند

بَيْنَ أَطْوَارِ اَلْمَوْتَاتِ
سختيهاى مردن از پى هم

وَ عَذَابِ اَلسَّاعَاتِ
عذابها هر ساعت و هر دم

إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ
به خدا پناه بريم از اين غم .

عِبَادَ اَللَّهِ أَيْنَ اَلَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا
بندگان خدا! كجايند آنان كه ساليانى دراز ماندند؟ و در خوشى به سر بردند

وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا
تعليمشان دادند و به خاطر سپردند

وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا
و مهلتشان بخشيدند، و در بيهوده كارى گذراندند

وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا
بى‌گزند بودند و فراموش كردند تا گاهى كه مردند .

أُمْهِلُوا طَوِيلاً
مهلتى يافتند دراز

وَ مُنِحُوا جَمِيلاً
و بخششى گرفتند نيكو و به ساز

وَ حُذِّرُوا أَلِيماً
از عذاب دردناكشان ترساندند

وَ وُعِدُوا جَسِيماً
و نويد پاداش بزرگ به گوششان خواندند

اِحْذَرُوا اَلذُّنُوبَ اَلْمُوَرِّطَةَ
از گناهانى كه به تباهى كشاند بپرهيزيد

وَ اَلْعُيُوبَ اَلْمُسْخِطَةَ
و از زشتيها كه خشم خدا را برانگيزاند بگريزيد

أُولِي اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْأَسْمَاعِ
خداوندان ديده‌هاى بينا و گوشهاى شنوا

وَ اَلْعَافِيَةِ وَ اَلْمَتَاعِ
و تندرستى و كالا

هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلاَصٍ
آيا گريزگاهى هست‌؟ يا رهايى

أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلاَذٍ
يا جاى امنى‌؟ يا پناه جايى

أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لاَ
يا گريزى‌؟. يا توانى راهى به دنيا گشايى‌؟ يا نه چنين است

فَأَنّٰى تُؤْفَكُونَ
پس كى باز مى‌گرديد

أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ
و به كجا مى‌رويد

أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ
و فريفتۀ چه هستيد

وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ ذَاتِ اَلطُّوْلِ وَ اَلْعَرْضِ قِيدُ قَدِّهِ
حالى كه بهرۀ هر يك از شما از زمين پر طول و عرض، همان اندازه است كه با گونۀ خاك آلود بر آن خفته است

مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ

اَلْآنَ عِبَادَ اَللَّهِ وَ اَلْخِنَاقُ مُهْمَلٌ
هم اكنون بندگان خدا! كه طناب مرگ بر گلو سخت نيست

وَ اَلرُّوحُ مُرْسَلٌ فِي فَيْنَةِ اَلْإِرْشَادِ
روان آزاد است، و وقت ارشاد باقى است

وَ رَاحَةِ اَلْأَجْسَادِ
تن‌ها در آسايش است

وَ بَاحَةِ اَلاِحْتِشَادِ
و هنگام گرد آمدن و كوشش ،

وَ مَهَلِ اَلْبَقِيَّةِ
و اندك زمانى داريد از ماندن

وَ أُنُفِ اَلْمَشِيَّةِ
و مجالى براى اراده كردن

وَ إِنْظَارِ اَلتَّوْبَةِ
و فرصت براى توبت

وَ اِنْفِسَاحِ اَلْحَوْبَةِ
و فراخى براى عرض حاجت

قَبْلَ اَلضَّنْكِ وَ اَلْمَضِيقِ وَ اَلرَّوْعِ وَ اَلزُّهُوقِ
بكوشيد پيش از تنگى و در سختى به سر بردن و بيم داشتن و مردن

وَ قَبْلَ قُدُومِ اَلْغَائِبِ اَلْمُنْتَظَرِ
و پيش از در آمدن غايبى كه منتظر رسيدن آنيد

وَ إِخْذَةِ اَلْعَزِيزِ اَلْمُقْتَدِرِ
و گرفتار شدن به خشم خداى بزرگ و توانا، كه گريختن از آن نتوانيد

قال الشريف و في الخبر أنه عليه‌السلام لما خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود
در خبر است كه چون امير المؤمنين عليه السّلام اين خطبه را خواند، تن‌ها از شنيدن آن لرزيد

و بكت العيون و رجفت القلوب
و ديده‌ها باران اشك باريد، و دلها از بيم بتپيد

و من الناس من يسمي هذه الخطبة الغراء
و بعض مردم آن را خطبۀ غرّا ناميده‌اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دنيا شناسى
گوهر بعدی:روانشناسى عمرو عاص
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.