هوش مصنوعی:
این خطبه از امام علی (ع) به سه بخش اصلی تقسیم میشود: 1. توصیف متقین که با کمک الهی بر نفس خود مسلط شدهاند، از هوی و هوس دوری میکنند و به دنبال حق هستند. 2. توصیف فساق که با ادعای علم، مردم را گمراه میکنند و به هوی و هوس خود عمل میکنند. 3. تأکید بر جایگاه عترت پیامبر (ص) به عنوان راهنمایان حقیقی دین و هشدار درباره گمراهی و دوری از ایشان. همچنین، اشاره به یک ظن خاطئ درباره بنیامیه که گمان میرود دنیا به آنها روی آورده است، در حالی که این لذتها موقت است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و اعتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، مباحث مربوط به نقد بنیامیه و تحلیل رفتارهای فساق ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد.
الگوى انسان كامل
و من خطبة له عليهالسلام و هي في بيان صفات المتقين
87 و از خطبههاى آن حضرت است
و صفات الفساق
و التنبيه إلى مكان العترة الطيبة
و الظن الخاطئ لبعض الناس
عِبَادَ اَللَّهِ
بندگان خدا
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اَللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اَللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
همانا محبوبترين بنده نزد خدا، بندهاى است كه خدا او را در پيكار نفس يار است
فَاسْتَشْعَرَ اَلْحُزْنَ
بندهاى كه از درون، اندوهش شعار است
وَ تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ
و از برون ترسان و بيقرار است
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ اَلْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در دلش روشن است
وَ أَعَدَّ اَلْقِرَى لِيَوْمِهِ اَلنَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ اَلْبَعِيدَ
و برگ روز مرگش كه آمدنى است معيّن. مرگ دورنما را به خود نزديك ساخته
وَ هَوَّنَ اَلشَّدِيدَ
و ترك لذّت را كه سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته
نَظَرَ فَأَبْصَرَ
ديده، و نيك نظر كرده
وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
به ياد خدا بوده، و كار بيشتر كرده
وَ اِرْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ
از آبى كه شيرين است و خوشگوار، و آبشخور آن نرم و هموار، به يك بار سير نوشيده
فَشَرِبَ نَهَلاً
وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً
و در پيمودن راه راست كوشيده
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ اَلشَّهَوَاتِ
جامۀ آرزوهاى دنياوى برون كرده
وَ تَخَلَّى مِنَ اَلْهُمُومِ إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً اِنْفَرَدَ بِهِ
دل از همه چيز پرداخته، و به يك چيز روى آورده
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ اَلْعَمَى
از كوردلان به شمار نه
وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ اَلْهَوَى
و پيروان هوا را شريك و يار نه
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ اَلْهُدَى
كليد درهاى هدايت گرديد
وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ اَلرَّدَى
و قفل درهاى هلاكت
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ
راه خود را به چشم دل ديد
وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
و آن را كه خاصّ اوست، رفت و به چپ و راست ننگريد .
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ
نشانۀ راهش را شناخت
وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و خود را در گردابهاى گمراهى غرقه نساخت
وَ اِسْتَمْسَكَ مِنَ اَلْعُرَى بِأَوْثَقِهَا
و در استوارترين دستاويز و سختترين ريسمانها چنگ انداخت .
وَ مِنَ اَلْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
به حقيقت چنان رسيد كه گويى پرتو خورشيد بر او دميد
فَهُوَ مِنَ اَلْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ اَلشَّمْسِ
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ اَلْأُمُورِ
و خود را در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترين وظيفهها همّت گماشت
مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ
چنانكه هر مشكلى كه پيش آيد، باز نمايد و در آن نماند
وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
و هر فرعى را به اصل آن بازگرداند
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكيهاست
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ
راهگشا در تيرگيهاست
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ
كليد درهاى بسته است
دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ
و دشواريها را از پيش بردارد
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
راهنماى گمراهان است و در بيابان نادانىشان فرو نگذارد
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
اگر سخن گويد شنونده را نيك بياگاهاند
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
و اگر خاموش باشد خواهد تا از گزند ايمن ماند
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
بىريا طاعت خدا را گزيد و خدايش خاصّ خود گردانيد
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ
پس، او گوهرهاى دين را كان است
وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
و كوهى است كه زمين بدو از لغزش در امان است
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ اَلْعَدْلَ
داد را بر خود گماشته
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ اَلْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
و نخستين نشانۀ آن اين كه هوى و هوس را از دل برداشته
يَصِفُ اَلْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حقّ را ستايد و كار بندد
لاَ يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا
و كار نيكى نيست كه ناكرده گذاشته
وَ لاَ مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا
و در جايى گمان فايدتى نبرده جز كه به رسيدن بدان همّت گماشته
قَدْ أَمْكَنَ اَلْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده
فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ
و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ
هرجا كه گويد بار گشايد
وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد
صفات الفساق
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
و ديگرى كه دانشمندش دانند، و بهرهاى از دانش نبرده
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ
ترّهاتى چند از نادانان
وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ
و مايههاى جهلى از گمراهان به دست آورده
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ
دامهايى از فريب و دروغ گسترده
وَ قَوْلِ زُورٍ
قَدْ حَمَلَ اَلْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ
كتاب خدا را به رأى خويش تفسير كند
وَ عَطَفَ اَلْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
و حقّ را چنانكه دلخواه اوست تعبير كند .
يُؤْمِنُ اَلنَّاسَ مِنَ اَلْعَظَائِمِ
مردم را از بلاهاى سخت ايمن دارد
وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ اَلْجَرَائِمِ
و گناهان بزرگ را، آسان شمارد
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ اَلشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
در كارهاى شبههناك افتاده است و گويد: چون شبههاى باشد باز ايستم
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ اَلْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اِضْطَجَعَ
در بدعتها آرميده است و گويد: اهل بدعت نيستم
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ
وَ اَلْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
صورت او صورت انسان است، و دل او دل حيوان
لاَ يَعْرِفُ بَابَ اَلْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ
نه راه رستگارى را مىشناسد، تا در آن راه رود
وَ لاَ بَابَ اَلْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد
وَ ذَلِكَ مَيِّتُ اَلْأَحْيَاءِ
چنين كس، مردهاى است ميان زندگان
عترة النبي
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
پس، كجا مىرويد
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
و كى باز مىگرديد
وَ اَلْأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ
كه علامتها برپاست
وَ اَلْآيَاتُ وَاضِحَةٌ
و دليلها هويداست
وَ اَلْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ
و نشانهها برجاست
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ
گمراهى تا كجا
وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ
سرگشتگى تا كى و چرا
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ
خاندان پيامبرتان ميان شماست
وَ هُمْ أَزِمَّةُ اَلْحَقِّ
كه زمامداران حقّ و يقينند
وَ أَعْلاَمُ اَلدِّينِ
پيشوايان دينند
وَ أَلْسِنَةُ اَلصِّدْقِ
با ذكر جميل و گفتار راست قرينند
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ اَلْقُرْآنِ
پس همچون قرآن، نيك حرمت آنان را در دل بداريد
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ اَلْهِيمِ اَلْعِطَاشِ
و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند، روى به آنان آريد
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
مردم
خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ صلىاللهعليهوآلهوسلم
از خاتم پيامبران فرا گيريد :
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ
«مىميرد از ما آن كه مىميرد، و مرده نيست
وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ
و مىپوسد آن كه مىپوسد و پوسيده نيست» .
فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ
پس مگوييد آنچه را نمىدانيد
فَإِنَّ أَكْثَرَ اَلْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ
كه بيشتر حقّ در چيزى است كه منكر آنيد
وَ اِعْذِرُوا مَنْ لاَ حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا
و آن را كه بر او حجّتى نداريد و آن منم معذور شماريد
أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ اَلْأَكْبَرِ
آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نداشتم
وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ اَلثَّقَلَ اَلْأَصْغَرَ
و دو فرزندم را كه پس از من چراغ راه دينند و خاندان پيامبر را كه گوهران گزينند براى شما نگذاشتم .
قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ اَلْإِيمَانِ
رايت ايمان را ميان شما پا برجا كردم
وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ
و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا
وَ أَلْبَسْتُكُمُ اَلْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي
از عدل خود لباس عافيت بر تنتان كردم
وَ فَرَشْتُكُمُ اَلْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي
و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم، تا بدانيد دادگر كيست و نيكوكار چه كسى است
وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ اَلْأَخْلاَقِ مِنْ نَفْسِي
و با خوى خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست
فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا اَلرَّأْيَ فِيمَا لاَ يُدْرِكُ قَعْرَهُ اَلْبَصَرُ
پس رأى خود را كار مبنديد در آنچه ديده ژرفاى آن را نتواند ديد
وَ لاَ تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ اَلْفِكَرُ
و انديشه به كنه آن نتواند رسيد
ظن خاطئ
و منها حَتَّى يَظُنَّ اَلظَّانُّ أَنَّ اَلدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ
از اين خطبه است: تا آنجا كه پندارنده گمان برد، دنيا همچون شترى زانو بسته در اختيار فرزندان اميّه است
تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا
تا شير آن را به مردم خورانند
وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا
يا چشمهاى است بىآميغ كه مردم را به آبشخورش كشانند
وَ لاَ يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لاَ سَيْفُهَا
نه تازيانهشان از مردم برداشته شود و نه شمشير آنان
وَ كَذَبَ اَلظَّانُّ لِذَلِكَ
و آن كه چنين گمان برد، دروغ پنداشته كه نه اين است و نه آن
بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ اَلْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً
ليك بهرۀ آنان از خوشى زندگى چندان است كه لختى شيرينى آن را در كام مزند
ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً
و سپس به يك بار برونش اندازند
87 و از خطبههاى آن حضرت است
و صفات الفساق
و التنبيه إلى مكان العترة الطيبة
و الظن الخاطئ لبعض الناس
عِبَادَ اَللَّهِ
بندگان خدا
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اَللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اَللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
همانا محبوبترين بنده نزد خدا، بندهاى است كه خدا او را در پيكار نفس يار است
فَاسْتَشْعَرَ اَلْحُزْنَ
بندهاى كه از درون، اندوهش شعار است
وَ تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ
و از برون ترسان و بيقرار است
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ اَلْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در دلش روشن است
وَ أَعَدَّ اَلْقِرَى لِيَوْمِهِ اَلنَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ اَلْبَعِيدَ
و برگ روز مرگش كه آمدنى است معيّن. مرگ دورنما را به خود نزديك ساخته
وَ هَوَّنَ اَلشَّدِيدَ
و ترك لذّت را كه سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته
نَظَرَ فَأَبْصَرَ
ديده، و نيك نظر كرده
وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
به ياد خدا بوده، و كار بيشتر كرده
وَ اِرْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ
از آبى كه شيرين است و خوشگوار، و آبشخور آن نرم و هموار، به يك بار سير نوشيده
فَشَرِبَ نَهَلاً
وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً
و در پيمودن راه راست كوشيده
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ اَلشَّهَوَاتِ
جامۀ آرزوهاى دنياوى برون كرده
وَ تَخَلَّى مِنَ اَلْهُمُومِ إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً اِنْفَرَدَ بِهِ
دل از همه چيز پرداخته، و به يك چيز روى آورده
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ اَلْعَمَى
از كوردلان به شمار نه
وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ اَلْهَوَى
و پيروان هوا را شريك و يار نه
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ اَلْهُدَى
كليد درهاى هدايت گرديد
وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ اَلرَّدَى
و قفل درهاى هلاكت
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ
راه خود را به چشم دل ديد
وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
و آن را كه خاصّ اوست، رفت و به چپ و راست ننگريد .
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ
نشانۀ راهش را شناخت
وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و خود را در گردابهاى گمراهى غرقه نساخت
وَ اِسْتَمْسَكَ مِنَ اَلْعُرَى بِأَوْثَقِهَا
و در استوارترين دستاويز و سختترين ريسمانها چنگ انداخت .
وَ مِنَ اَلْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
به حقيقت چنان رسيد كه گويى پرتو خورشيد بر او دميد
فَهُوَ مِنَ اَلْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ اَلشَّمْسِ
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ اَلْأُمُورِ
و خود را در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترين وظيفهها همّت گماشت
مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ
چنانكه هر مشكلى كه پيش آيد، باز نمايد و در آن نماند
وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
و هر فرعى را به اصل آن بازگرداند
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكيهاست
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ
راهگشا در تيرگيهاست
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ
كليد درهاى بسته است
دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ
و دشواريها را از پيش بردارد
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
راهنماى گمراهان است و در بيابان نادانىشان فرو نگذارد
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
اگر سخن گويد شنونده را نيك بياگاهاند
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
و اگر خاموش باشد خواهد تا از گزند ايمن ماند
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
بىريا طاعت خدا را گزيد و خدايش خاصّ خود گردانيد
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ
پس، او گوهرهاى دين را كان است
وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
و كوهى است كه زمين بدو از لغزش در امان است
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ اَلْعَدْلَ
داد را بر خود گماشته
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ اَلْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
و نخستين نشانۀ آن اين كه هوى و هوس را از دل برداشته
يَصِفُ اَلْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حقّ را ستايد و كار بندد
لاَ يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا
و كار نيكى نيست كه ناكرده گذاشته
وَ لاَ مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا
و در جايى گمان فايدتى نبرده جز كه به رسيدن بدان همّت گماشته
قَدْ أَمْكَنَ اَلْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده
فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ
و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ
هرجا كه گويد بار گشايد
وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد
صفات الفساق
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
و ديگرى كه دانشمندش دانند، و بهرهاى از دانش نبرده
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ
ترّهاتى چند از نادانان
وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ
و مايههاى جهلى از گمراهان به دست آورده
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ
دامهايى از فريب و دروغ گسترده
وَ قَوْلِ زُورٍ
قَدْ حَمَلَ اَلْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ
كتاب خدا را به رأى خويش تفسير كند
وَ عَطَفَ اَلْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
و حقّ را چنانكه دلخواه اوست تعبير كند .
يُؤْمِنُ اَلنَّاسَ مِنَ اَلْعَظَائِمِ
مردم را از بلاهاى سخت ايمن دارد
وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ اَلْجَرَائِمِ
و گناهان بزرگ را، آسان شمارد
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ اَلشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
در كارهاى شبههناك افتاده است و گويد: چون شبههاى باشد باز ايستم
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ اَلْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اِضْطَجَعَ
در بدعتها آرميده است و گويد: اهل بدعت نيستم
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ
وَ اَلْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
صورت او صورت انسان است، و دل او دل حيوان
لاَ يَعْرِفُ بَابَ اَلْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ
نه راه رستگارى را مىشناسد، تا در آن راه رود
وَ لاَ بَابَ اَلْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد
وَ ذَلِكَ مَيِّتُ اَلْأَحْيَاءِ
چنين كس، مردهاى است ميان زندگان
عترة النبي
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
پس، كجا مىرويد
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
و كى باز مىگرديد
وَ اَلْأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ
كه علامتها برپاست
وَ اَلْآيَاتُ وَاضِحَةٌ
و دليلها هويداست
وَ اَلْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ
و نشانهها برجاست
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ
گمراهى تا كجا
وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ
سرگشتگى تا كى و چرا
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ
خاندان پيامبرتان ميان شماست
وَ هُمْ أَزِمَّةُ اَلْحَقِّ
كه زمامداران حقّ و يقينند
وَ أَعْلاَمُ اَلدِّينِ
پيشوايان دينند
وَ أَلْسِنَةُ اَلصِّدْقِ
با ذكر جميل و گفتار راست قرينند
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ اَلْقُرْآنِ
پس همچون قرآن، نيك حرمت آنان را در دل بداريد
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ اَلْهِيمِ اَلْعِطَاشِ
و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند، روى به آنان آريد
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
مردم
خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ صلىاللهعليهوآلهوسلم
از خاتم پيامبران فرا گيريد :
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ
«مىميرد از ما آن كه مىميرد، و مرده نيست
وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ
و مىپوسد آن كه مىپوسد و پوسيده نيست» .
فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ
پس مگوييد آنچه را نمىدانيد
فَإِنَّ أَكْثَرَ اَلْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ
كه بيشتر حقّ در چيزى است كه منكر آنيد
وَ اِعْذِرُوا مَنْ لاَ حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا
و آن را كه بر او حجّتى نداريد و آن منم معذور شماريد
أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ اَلْأَكْبَرِ
آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نداشتم
وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ اَلثَّقَلَ اَلْأَصْغَرَ
و دو فرزندم را كه پس از من چراغ راه دينند و خاندان پيامبر را كه گوهران گزينند براى شما نگذاشتم .
قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ اَلْإِيمَانِ
رايت ايمان را ميان شما پا برجا كردم
وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ
و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا
وَ أَلْبَسْتُكُمُ اَلْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي
از عدل خود لباس عافيت بر تنتان كردم
وَ فَرَشْتُكُمُ اَلْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي
و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم، تا بدانيد دادگر كيست و نيكوكار چه كسى است
وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ اَلْأَخْلاَقِ مِنْ نَفْسِي
و با خوى خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست
فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا اَلرَّأْيَ فِيمَا لاَ يُدْرِكُ قَعْرَهُ اَلْبَصَرُ
پس رأى خود را كار مبنديد در آنچه ديده ژرفاى آن را نتواند ديد
وَ لاَ تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ اَلْفِكَرُ
و انديشه به كنه آن نتواند رسيد
ظن خاطئ
و منها حَتَّى يَظُنَّ اَلظَّانُّ أَنَّ اَلدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ
از اين خطبه است: تا آنجا كه پندارنده گمان برد، دنيا همچون شترى زانو بسته در اختيار فرزندان اميّه است
تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا
تا شير آن را به مردم خورانند
وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا
يا چشمهاى است بىآميغ كه مردم را به آبشخورش كشانند
وَ لاَ يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لاَ سَيْفُهَا
نه تازيانهشان از مردم برداشته شود و نه شمشير آنان
وَ كَذَبَ اَلظَّانُّ لِذَلِكَ
و آن كه چنين گمان برد، دروغ پنداشته كه نه اين است و نه آن
بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ اَلْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً
ليك بهرۀ آنان از خوشى زندگى چندان است كه لختى شيرينى آن را در كام مزند
ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً
و سپس به يك بار برونش اندازند
# اخلاق
# اسلام
# جایگاه عترت پیامبر
# گمراهی
# نقد بنیامیه
# هدایت
# ویژگیهای فساق
# ویژگیهای متقین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بیان صفات الهی
گوهر بعدی:عوامل هلاكت انسانها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.