هوش مصنوعی: این خطبه از امام علی(ع) به موضوعات مختلفی از جمله توحید، نبوت، فتنه بنی‌امیه، وضعیت مردم در آخرالزمان و انحرافات اخلاقی می‌پردازد. در بخشی از خطبه، امام به توصیف خداوند و پیامبر(ص) پرداخته و سپس به فتنه‌های آخرالزمان اشاره می‌کند که در آن مردم دچار گمراهی، نفاق و انحراف اخلاقی می‌شوند. ایشان همچنین به وضعیت نابسامان حکومت‌ها و جامعه در آن دوران اشاره می‌کنند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی، کلامی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین موضوعات مربوط به فتنه‌های آخرالزمان و نقدهای تند اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.

خبر از حوادث سخت آينده

و من خطبة له عليه‌السلام و هي من خطب الملاحم
108 و از خطبه‌هاى آن حضرت است و آن از خطبه‌هايى است كه از حادثه‌هاى بزرگ خبر مى‌دهد

اللّه تعالى اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ
سپاس خداى را، كه به آفرينش مخلوقاتش برآفريدگان خود نمودار است

وَ اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ
و هستى وى با دليل روشن بر دلهاى آنان پديدار

خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ
بى‌آنكه بينديشد آفريدگان را آفريد

إِذْ كَانَتِ اَلرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلاَّ بِذَوِي اَلضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ
كه انديشيدن او را نمى‌سزيد. چه، انديشه را دلى درون سينه بايد، و او را درونى نيست تا انديشه‌اى از آن برآيد

خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ اَلسُّتُرَاتِ
علم او درون پرده‌هاى غيب را شكافت

وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِيرَاتِ
و بر عقيدتهاى نهفته و رازهاى پنهان احاطت يافت

وَ مِنْهَا فِي ذِكْرِ اَلنَّبِيِّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم
از اين خطبه است در ذكر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله):

اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ
او را برگزيد از درختى كه رستنگاه پيامبران است

وَ مِشْكَاةِ اَلضِّيَاءِ
و چراغدانى پر نور براى روشنى جهان

وَ ذُؤَابَةِ اَلْعَلْيَاءِ
از خاندانى بلند مرتبه و ديدارى ،

وَ سُرَّةِ اَلْبَطْحَاءِ
و از سرزمين بطحاء سرزمين فخر و بزرگوارى .

وَ مَصَابِيحِ اَلظُّلْمَةِ
خاندانى كه چراغهاى ظلمتند

وَ يَنَابِيعِ اَلْحِكْمَةِ
و چشمه‌هاى حكمت

فتنة بني أمية و منها طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ
از اين خطبه است: طبيبى كه بر سر بيماران گردان است

قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ
و مرهم او بيمارى را بهترين درمان، و آنجا كه دارو سودى ندهد .

وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ
داغ او سوزان .

يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ
آن را به هنگام حاجت بر دلهايى نهد كه از ديدن حقيقت نابيناست، و گوشهايى كه ناشنواست و زبانهايى كه ناگوياست

مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ
با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت است

وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ
يا از هجوم شبهت در حيرت

لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِكْمَةِ
كسانى كه از چراغ دانش بهره‌اى نيندوختند

وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَةِ
و آتشزنۀ علم را براى روشنى جان نيفروختند

فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَةِ
پس آنان چون اشتر و گوسفندند كه سرگرم چرا ماند

وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِيَةِ
يا خرسنگهاى سخت كه گياهى نروياند

قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ
رازهاى درون، براى خداوندان بصيرت آشكار شد

وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا
و راه حق براى پويندۀ بيراهه پديدار

وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا
قيامت نقاب از چهره برانداخت

وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا
و نشانۀ آن خود را براى نشانه جو ظاهر ساخت

مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ
چيست كه شما را چون كالبدهايى مى‌بينم بيجان

وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ
و جانهايى بى‌كالبد و در كار ناتوان ،

وَ نُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ
عبادت كنانى راه صلاح ناسپرده

وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ
بازرگانانى از تجارت سود نبرده

وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً
بيدارانى خوابيده

وَ شُهُوداً غُيَّباً
حاضرانى نهان از ديده

وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ
نگرندگانى نابينا

وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ
شنوندگانى ناشنوا

وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ
گويندگانى ناگويا

رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا
درفش گمراهى را مى‌بينم چون درختى تناور بر پاى مانده

وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا
و شاخه‌ها به هر سو دوانده

تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا
به پيمانۀ خود به شما مى‌پيمايد

وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا
و هر ستم كه تواند به شما مى‌نمايد

قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّةِ
امير آن از ملّت اسلام برون افتاده است

قَائِمٌ عَلَى اَلضِّلَّةِ
و در حيرت گمراهى ايستاده

فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ اَلْقِدْرِ
پس، آن روز از شما باقى نماند، جز اندكى بى‌مقدار، همچون دردى كه در ته ديگ ماند

أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ اَلْعِكْمِ
يا خرده‌هايى كه بر زمين ريزد از تنگ بار .

تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ اَلْأَدِيمِ
چون پوست، شما را مى‌پيرايد

وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ اَلْحَصِيدِ
و چون كشت درو شده، خرد مى‌نمايد

وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّيْرِ اَلْحَبَّةَ اَلْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ اَلْحَبِّ
مؤمن را از جمع شما مى‌گزيند، چنانكه مرغ دانۀ درشت را از دانۀ لاغر بر مى‌چيند

أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ
اين مذهبهاى گونه‌گون شما را به كجا مى‌كشاند

وَ تَتِيهُ بِكُمُ اَلْغَيَاهِبُ
و اين تاريكيها تا به كى در گمراهى‌تان مى‌نشاند

وَ تَخْدَعُكُمُ اَلْكَوَاذِبُ
و تا چند دروغها به راه فريبتان مى‌خواند

وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ
از كجاتان آورده‌اند

وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
و به كجاتان باز مى‌گردانند

فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ
هر عمر را به پايان رسيدنى است

وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ
و هر رفته را باز آمدنى

فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ
پس حق را از عالم خداشناس خود بشنويد

وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ
و دلهاتان را آماده كنيد

وَ اِسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ
اگر شما را خواند بيدار شويد

وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ
پيشواى قوم بايد با مردم خود به راستى سخن راند

وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ
و پراكندگى را به جمعيت كشاند

وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ
و ذهن خود را آمادۀ پذيرفتن گرداند

فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَةِ
درون كار را براى شما شكافت چنانكه مهره را شكافند

وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَةِ
و يا درخت سلم را براى صمغ كافند

فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ
در اين هنگام است كه باطل بر جاى استوار شود

وَ رَكِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ
و نادانى بر طبيعتها سوار

وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِيَةُ
و كار ستمكار بزرگ گردد

وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِيَةُ
و دعوت به حق اندك و كم خريدار

وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِيَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ
و روزگار چون درندۀ ديوانه حمله آرد

وَ هَدَرَ فَنِيقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ
و باطل آرميده برخيزد، و چون شتر نر بانگ بردارد

وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ
مردم در گناه برادر و يار شوند

وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّينِ
و در كار دين جدايى پذيرند

وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْكَذِبِ
در دروغ با هم دوست باشند

وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ
و در راست يكديگر را دشمن گيرند

فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ اَلْوَلَدُ غَيْظاً
و چون چنين شود، فرزند با پدر كينه توزد

وَ اَلْمَطَرُ قَيْظاً
و باران كشت را سوزد ،

وَ تَفِيضُ اَللِّئَامُ فَيْضاً
فرومايگان درم افشانند

وَ تَغِيضُ اَلْكِرَامُ غَيْضاً
و جوانمردان تهيدست مانند

وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً
مردم اين زمان گرگانند

وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعاً
و پادشاهانشان درندگان

وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالاً
و فرودستان طعمۀ آنان

وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً
و مستمندان چون مردگان

وَ غَارَ اَلصِّدْقُ
سرچشمۀ راستى خشك شود

وَ فَاضَ اَلْكَذِبُ
و از آن دروغ جوشان

وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ
دوستى را به زبان به كار برند

وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ
و به دل با هم دشمنان

وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً
گناه و نافرمانى وسيلت پيوند گردد

وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً
و پارسايى عجب و موجب ريشخند

وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً
و اسلام پوستين باژگونه پوشد و كس سخن حق ننيوشد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ستایش سپاهیانش در جنگ صفین
گوهر بعدی:خطبه الزهراء
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.