۶۷ بار خوانده شده

نکوهش دنیاپرستی

و من خطبة له عليه‌السلام في ذم الدنيا
111 و از خطبه‌هاى آن حضرت است

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُحَذِّرُكُمُ اَلدُّنْيَا
امّا بعد، من شما را از دنيا مى‌ترسانم

فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ
كه در كام شيرين است و در ديده سبز و رنگين

حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ
پوشيده در خواهشهاى نفسانى

وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ
و با مردم دوستى ورزد

وَ رَاقَتْ بِالْقَلِيلِ
با نعمتهاى زودگذر اين جهانى. متاع اندك را زيبا نمايد ،

وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ
و در لباس آرزوها در آيد

وَ تَزَيَّنَتْ بِالْغُرُورِ
و خود را با زيور غرور بيارايد

لاَ تَدُومُ حَبْرَتُهَا
شادى آن نپايد

وَ لاَ تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا
و از اندوهش ايمن بودن نشايد

غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ
فريبنده‌اى است بسيار آزار

حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ
رنگپذيرى است ناپايدار

نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ
فنا شونده‌اى مرگبار

أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ
كشنده‌اى تبهكار

لاَ تَعْدُو إِذَا تَنَاهَتْ إِلَى أُمْنِيَّةِ أَهْلِ اَلرَّغْبَةِ فِيهَا وَ اَلرِّضَاءِ بِهَا
چون با آرزوى خواهندگان دمساز شد، و با رضاى آنان همآواز، بينند سرابى بوده است و بيش از آن نيست

أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى سُبْحَانَهُ
كه خداى سبحان فرموده است

كَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً
«همچون آبى كه فرو فرستاديم آن را از آسمان، پس بياميخت رستنيهاى زمين بدان، پس گياه خشكى گرديد

تَذْرُوهُ اَلرِّيٰاحُ
كه باد آن را از اين سو بدان سو گردانيد

وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً
و خدا بر همه چيز تواناست» .

لَمْ يَكُنِ اِمْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَةٍ إِلاَّ أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً
كسى از نعمت آن در سرورى نبود، جز كه پس آن اشكى از ديده‌هايش پالود

وَ لَمْ يَلْقَ فِي سَرَّائِهَا بَطْناً
و روى خوش به كسى نياورد

إِلاَّ مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْراً
جز آنكه با سختى و بدحالى پشت بدو كرد

وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاءٍ
و باران آسايشش بر كسى نباريد

إِلاَّ هَتَنَتْ عَلَيْهِ مُزْنَةُ بَلاَءٍ
جز آنكه با رگبار بلايش بيازاريد

وَ حَرِيٌّ إِذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِيَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً
و در خور دنياست كه اگر بامداد ياور كسى بود، شامگاهش ناشناس انگارد

وَ إِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اِعْذَوْذَبَ وَ اِحْلَوْلَى أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَى
و اگر از سويى گوارا و شيرين است، از سوى ديگر تلخى و مرگ با خود آرد

لاَ يَنَالُ اِمْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً
كسى از نعمت آن طرفى نبندد

إِلاَّ أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً
جز آنكه از مصيبتهايش بدو رنجى رسد

وَ لاَ يُمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْنٍ
و شامگاهان زير پر آسايشش نخسبد

إِلاَّ أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ خَوْفٍ
جز آنكه بامدادان شاهبال بيم بر سر او فرو كوبد

غَرَّارَةٌ غُرُورٌ مَا فِيهَا
سخت فريبنده‌اى است و فريبا است آنچه در آن است

فَانِيَةٌ فَانٍ مَنْ عَلَيْهَا
سپرى شونده است و سپرى است هر كه بر آنست

لاَ خَيْرَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَزْوَادِهَا إِلاَّ اَلتَّقْوَى
توشۀ نيك از آن نتوان برداشت جز پرهيزگارى و ترس از پروردگار

مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اِسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ
كسى كه از دنيا كمتر بهره بردارد، از آنچه موجب ايمنى اوست بيشتر دارد

وَ مَنِ اِسْتَكْثَرَ مِنْهَا اِسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ
و آن كه از دنيا نصيب بيشتر گيرد، از آنچه موجب هلاك اوست بيشتر گرفته

وَ زَالَ عَمَّا قَلِيلٍ عَنْهُ
و به زودى زوال پذيرد

كَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ
بسا كسى كه بدان اعتماد كرد، و ناگهان مزۀ تلخ مصيبت را بدو چشاند

وَ ذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ
و بسا صاحب اطمينانى كه ناگهانش در خاك و خون نشاند

وَ ذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً
بسا صاحب عظمتى كه او را خرد و ناچيز ساخت

وَ ذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلاً
و بسا نازنده‌اى كه او را به خوارى انداخت

سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ
دولت آن زود گذار است

وَ عَيْشُهَا رَنِقٌ
و عيش آن تيره و تار

وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ
گواراى آن شور است

وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ
و شيرين آن با تلخى آميخته

وَ غِذَاؤُهَا سِمَامٌ
غذاى آن زهر

وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ
و اسباب و دستگاه آن پوسيدۀ درهم ريخته

حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ
زندۀ آن در معرض مردن

وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْمٍ
تندرستش دستخوش در بيمارى به سر بردن

مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ
ملك آن برده

وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ
عزيز آن شكست خورده

وَ مَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ
آن كه از آن فراوان دارد، گرفتار نكبت و وبال

وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ
و آن كه بدو پناه برده، ربوده مال

أَ لَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً
آيا شما در جاى آنان به سر نمى‌بريد كه مردند؟ عمرى درازتر از شما داشتند

وَ أَبْقَى آثَاراً
و آثارى پايدارتر به جا گذاشتند

وَ أَبْعَدَ آمَالاً
و تخم آرزو بيشتر در دل كاشتند

وَ أَعَدَّ عَدِيداً
و شمارشان فزونتر بود

وَ أَكْثَفَ جُنُوداً
و سپاهيانشان فراگيرتر

تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ
دنيا را چسان پرستيدند

وَ آثَرُوهَا أَيَّ إِيْثَارٍ
و آن را چگونه بر خود گزيدند

ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ
سپس از آن رخت بر بستند، بى‌توشه‌اى كه كفايت آنان تواند

وَ لاَ ظَهْرٍ قَاطِعٍ
و يا مركبى كه به منزلشان رساند

فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ اَلدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ
شنيده‌ايد دنيا خود را فداى آنان كرده باشد

أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ
يا به گونه‌اى يارى‌شان داده

أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً
يا با آنان به نيكى به سر برده

بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ
نه چنين است كه سختى آن بدانها چنان رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد .

وَ أَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ
با سختيها، سستشان كرد

وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ
و با مصيبتها، خوارشان نمود

وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ
و بينى‌شان را به خاك ماليد

وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ
و زير پايشان سود

وَ أَعَانَتْ عَلَيْهِمْ رَيْبَ اَلْمَنُونِ
و دشواريهاى زمانه را بر آنچه با آنان كرد، افزود

فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا
ديديد چگونه آن را كه برابرش فروتنى كرد

وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إِلَيْهَا

حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ اَلْأَبَدِ
و بر خويشتنش گزيد و روى بدو آورد، نشناخت، و با او نساخت تا آنكه بار بستند و براى هميشه از آن گسستند

وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ اَلسَّغَبَ
آيا جز گرسنگى توشه‌اى همراهشان كرد

أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلاَّ اَلضَّنْكَ
يا جز در سختى‌شان فرود آورد

أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلاَّ اَلظُّلْمَةَ
يا روشنى آن برايشان جز تاريكى بود

أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلاَّ اَلنَّدَامَةَ
يا جز پشيمانى چيزى بدرقۀ راهشان نمود

أَ فَهَذِهِ تُؤْثِرُونَ أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ
پس چنين دنيايى را مى‌گزينيد؟ يا بدان اطمينان مى‌كنيد

أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ
يا آزمند آن مى‌شويد

فَبِئْسَتِ اَلدَّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا
بد خانه‌اى است براى كسى كه بدان گمان بد نيارد

وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا
يا در آن خود را از بيم وى ايمن شمارد

فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
پس بدانيد و شما مى‌دانيد

بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا
كه آن را خواهيد واگذاشت، و از آن رخت خواهيد برداشت

وَ اِتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً
و پند گيريد در آن از آنان كه گفتند: «از ما نيرومندتر كيست‌؟»

حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلاَ يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً
بر دوشها به گورهاشان بردند، بى‌آنكه سوارشان خوانند

وَ أُنْزِلُوا اَلْأَجْدَاثَ
و در قبرهاشان فرود آوردند

فَلاَ يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً
و مهمانشان ندانند

وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ اَلصَّفِيحِ أَجْنَانٌ
از پهنۀ زمين، براى آنان گورها ساختند

وَ مِنَ اَلتُّرَابِ أَكْفَانٌ
و از خاك كفنها پرداختند

وَ مِنَ اَلرُّفَاتِ جِيرَانٌ
و از استخوان پوسيده‌ها همسايگان

فَهُمْ جِيرَةٌ لاَ يُجِيبُونَ دَاعِياً
همسايگانى بى‌زبان. نه خواننده را پاسخ دهند

وَ لاَ يَمْنَعُونَ ضَيْماً
نه ستمى را بازدارند

وَ لاَ يُبَالُونَ مَنْدَبَةً
و نه به نوحه‌گرى توجّهى دارند

إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا
اگر باران بر آنان ببارد شادمان نگردند

وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا
و اگر خشكسالى بود، نوميد نباشند

جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ
فراهمند و يكان يكان

وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ
همسايه‌هايند و دوران

مُتَدَانُونَ لاَ يَتَزَاوَرُونَ
به هم نزديكند، و هم را نمى‌بينند .

وَ قَرِيبُونَ لاَ يَتَقَارَبُونَ
كنار همند و از هم كناره مى‌گيرند

حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ
بردبارانى كينه‌هاشان رفته

وَ جُهَلاَءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ
بى‌خبرانى، حسدهاشان مرده

لاَ يُخْشَى فَجْعُهُمْ
نه از ايشان بيم آزارى

وَ لاَ يُرْجَى دَفْعُهُمْ
و نه از آنان اميد يارى

اِسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ اَلْأَرْضِ بَطْناً
روى زمين را هشتند و در دل آن نهفتند

وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً
فراخى را نهادند و در تنگناى خفتند

وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً
به جاى زندگى با كسان، غربت را گزيدند

وَ بِالنُّورِ ظُلْمَةً
و به جاى روشنايى در تاريكى خزيدند

فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا
چنانكه در آن آمدند، آن را ترك گفتند

حُفَاةً عُرَاةً
نه پاى افزار در پا، و نه بر تن قبا

قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى اَلْحَيَاةِ اَلدَّائِمَةِ وَ اَلدَّارِ اَلْبَاقِيَةِ
با كردار خود از آن رخت بستند و به زندگانى هميشگى و خانۀ جاودانى پيوستند

كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى كَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنٰا إِنّٰا كُنّٰا فٰاعِلِينَ
چنانكه خداى سبحان گويد: «چنانكه اوّل آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مى‌گردانيم، وعده‌اى است بر ما، و همانا ما اين كار را كننده‌ايم».
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خطبه ديباج
گوهر بعدی:كيفيت قبض روح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.