۶۳ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام في الاستسقاء
115 و از خطبههاى آن حضرت است در خواستن باران
اَللَّهُمَّ قَدِ اِنْصَاحَتْ جِبَالُنَا
خدايا! كوههاى ما كفيده است
وَ اِغْبَرَّتْ أَرْضُنَا
و زمين ما تيرهرنگ گرديده
وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا
و چارپايانمان تشنهاند
وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا
و در آغلهاى خود سرگردانند
وَ عَجَّتْ عَجِيجَ اَلثَّكَالَى عَلَى أَوْلاَدِهَا
و چون زن بچّه مرده فرياد كنانند
وَ مَلَّتِ اَلتَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا
ملول از آنكه به چراگاهها آيند و روند
وَ اَلْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا
آرزوشان نه، كه به آبشخورهاشان در شوند
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ اَلْآنَّةِ
خدايا! رحمت آر بر نالۀ گوسفندان
وَ حَنِينَ اَلْحَانَّةِ
و فرياد ماده اشتران
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا
خدايا! رحمت آر بر سرگردانى آنان به هنگام رفتنشان
وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا
و نالهشان به هنگام در شدنشان
اَللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اِعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ اَلسِّنِينَ
خدايا! هنگامى به سوى تو بيرون شديم، كه خشكسالى پياپى بر ما رسيد
وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ اَلْجُودِ
و ابرهامان كه باراندار مىنمود، به خشك ابر مبدّل گرديد
فَكُنْتَ اَلرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ
پس! تو دردمند را اميد دهندهاى
وَ اَلْبَلاَغَ لِلْمُلْتَمِسِ
و خواهنده را بسنده
نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ اَلْأَنَامُ
خدايا! تو را مىخوانيم هنگامى كه مردم نوميدند
وَ مُنِعَ اَلْغَمَامُ
و ابر رحمت بازداشته
وَ هَلَكَ اَلسَّوَامُ
و چرندگان تباه شده
أَلاَّ تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا
كه ما را به كردارمان مگيرى
وَ لاَ تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا
و به گناهانمان عقوبت مفرمايى
وَ اُنْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ اَلْمُنْبَعِقِ
و رحمت خود را بر ما بگستران به ابر بسيار باران
وَ اَلرَّبِيعِ اَلْمُغْدِقِ
و بهار پر آب
وَ اَلنَّبَاتِ اَلْمُونِقِ سَحّاً وَابِلاً
و گياه خوشنماى شاداب، بارانى درشت قطره
تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ
كه زنده سازى بدان، آنچه مرده است
وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ
و بازگردانى بدان، آنچه از دست شده است
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً
خدايا! بارانى ده: زنده كننده، سيراب سازنده
تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيعَةً
فراگير و به همه جا رسنده، پاكيزه و با بركت، گوارا و فراخ نعمت
زَاكِياً نَبْتُهَا
گياه آن بسيار
ثَامِراً فَرْعُهَا
شاخههايش به بار
نَاضِراً وَرَقُهَا
برگهايش تازه و آبدار
تُنْعِشُ بِهَا اَلضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ
تابندۀ ناتوانت را بدان توان دهى
وَ تُحْيِي بِهَا اَلْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ
و شهرهاى مردهات را جان دهى
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا
خدايا! بارانى ده كه ببارد، و زمينهاى بلند ما بدان گياه آرد
وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا
و در زمينهاى پست آب روان گردد
وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا
و پيرامون ما نعمت فراوان گردد
وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا
ميوههاى ما را بسيار گرداند
وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا
و گلههاى ما بدان، زندهماندن تواند
وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا
دور دستهامان از آن سود يابند ،
وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا
و پيرامونيان ما بدان نيرو گيرند ،
مِنْ بَرَكَاتِكَ اَلْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ اَلْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ اَلْمُرْمِلَةِ
از بركتهايت كه همه را فراگير است، و بخششهاى بسيارت كه خاصّ آفريدههاى فقير است
وَ وَحْشِكَ اَلْمُهْمَلَةِ
و بر جانورهاى واگذاشته كه كس تيمار آنها را نداشته
وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً
و بر ما فرود آر بارانى سيراب كننده
مِدْرَاراً هَاطِلَةً
ريزان و پيوسته، و
يُدَافِعُ اَلْوَدْقُ مِنْهَا اَلْوَدْقَ
هر قطره از آن بر قطرۀ ديگر جسته
وَ يَحْفِزُ اَلْقَطْرُ مِنْهَا اَلْقَطْرَ
غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا
بارانى، كه نه برق آن بىآبى باشد
وَ لاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا
و نه ابرش بىباران
وَ لاَ قَزَعٍ رَبَابُهَا
ابرها بىباد سرد
وَ لاَ شَفَّانٍ ذِهَابُهَا
و بارانش ريزان
حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا اَلْمُجْدِبُونَ
تا گرفتاران خشكسالى از باريدن آن، گياه فراوان يابند
وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا اَلْمُسْنِتُونَ
و قحطى زدگان به بركتش زنده گردند
فَإِنَّكَ تُنْزِلُ اَلْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ اَلْوَلِيُّ اَلْحَمِيدُ
كه همانا، تو آنى كه پس از نوميد شدن مردمان، باران مىبارانى، و رحمت خويش مىگسترانى، و تو يارى و مددكار، و ستوده و به ستودن سزاوار
تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب
قال السيد الشريف رضي الله عنه
قوله عليهالسلام انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول
گفته آن حضرت عليه السلام: «انصاحت جبالنا» يعنى: شكافته شد از خشكسالى
يقال انصاح الثوب إذا انشق
و گويند: «انصاح الثّوب» يعنى: جامه پاره گرديد
و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس
«انصاح النّبت» و «صاح و صوّح»: رستنى پژمرده و خشك شد
كله بمعنى
و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش
«هامت دوابّنا» يعنى: تشنه شدند، و «هيام» تشنگى است
و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير
«حدابير السّنين»: جمع «حدبار»، و آن مادّه شترى است كه راه رفتن، آن را لاغر كرده باشد
فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب
امام سال را، كه قحطى در آن فراوان گرديده، بدان تشبيه كرده
قال ذو الرمة
«ذو الرّمه» گفته است
حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو نرمي بها بلدا قفرا
«ماده شتران لاغرى كه پيوسته از كوفتگى و لاغرى در خوابگاه خفتهاند، و يا آنها را به زمين خشك و بىآب و علف مىرانيم.»
و قوله و لا قزع ربابها
و گفتۀ حضرت: «لا قزع ربابها» :
القزع القطع الصغار المتفرقة من السحاب
قزع پارههاى كوچك ابر، جدا از يكديگر است
و قوله و لا شَفَّان ذهابها
«و لا شفّان ذهابها» ،
فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها
تقدير آن «و لا ذات شفّان ذهابها»،
و الشَفَّان الريح الباردة
«شفّان» باد سرد است
و الذهاب الأمطار اللينة
و «ذهاب» بارانهاى نرم
فحذف ذات لعلم السامع به
و كلمۀ (ذات) را به خاطر واضح بودن آن بر شنونده، حذف كرده است.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
115 و از خطبههاى آن حضرت است در خواستن باران
اَللَّهُمَّ قَدِ اِنْصَاحَتْ جِبَالُنَا
خدايا! كوههاى ما كفيده است
وَ اِغْبَرَّتْ أَرْضُنَا
و زمين ما تيرهرنگ گرديده
وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا
و چارپايانمان تشنهاند
وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا
و در آغلهاى خود سرگردانند
وَ عَجَّتْ عَجِيجَ اَلثَّكَالَى عَلَى أَوْلاَدِهَا
و چون زن بچّه مرده فرياد كنانند
وَ مَلَّتِ اَلتَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا
ملول از آنكه به چراگاهها آيند و روند
وَ اَلْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا
آرزوشان نه، كه به آبشخورهاشان در شوند
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ اَلْآنَّةِ
خدايا! رحمت آر بر نالۀ گوسفندان
وَ حَنِينَ اَلْحَانَّةِ
و فرياد ماده اشتران
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا
خدايا! رحمت آر بر سرگردانى آنان به هنگام رفتنشان
وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا
و نالهشان به هنگام در شدنشان
اَللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اِعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ اَلسِّنِينَ
خدايا! هنگامى به سوى تو بيرون شديم، كه خشكسالى پياپى بر ما رسيد
وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ اَلْجُودِ
و ابرهامان كه باراندار مىنمود، به خشك ابر مبدّل گرديد
فَكُنْتَ اَلرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ
پس! تو دردمند را اميد دهندهاى
وَ اَلْبَلاَغَ لِلْمُلْتَمِسِ
و خواهنده را بسنده
نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ اَلْأَنَامُ
خدايا! تو را مىخوانيم هنگامى كه مردم نوميدند
وَ مُنِعَ اَلْغَمَامُ
و ابر رحمت بازداشته
وَ هَلَكَ اَلسَّوَامُ
و چرندگان تباه شده
أَلاَّ تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا
كه ما را به كردارمان مگيرى
وَ لاَ تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا
و به گناهانمان عقوبت مفرمايى
وَ اُنْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ اَلْمُنْبَعِقِ
و رحمت خود را بر ما بگستران به ابر بسيار باران
وَ اَلرَّبِيعِ اَلْمُغْدِقِ
و بهار پر آب
وَ اَلنَّبَاتِ اَلْمُونِقِ سَحّاً وَابِلاً
و گياه خوشنماى شاداب، بارانى درشت قطره
تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ
كه زنده سازى بدان، آنچه مرده است
وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ
و بازگردانى بدان، آنچه از دست شده است
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً
خدايا! بارانى ده: زنده كننده، سيراب سازنده
تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيعَةً
فراگير و به همه جا رسنده، پاكيزه و با بركت، گوارا و فراخ نعمت
زَاكِياً نَبْتُهَا
گياه آن بسيار
ثَامِراً فَرْعُهَا
شاخههايش به بار
نَاضِراً وَرَقُهَا
برگهايش تازه و آبدار
تُنْعِشُ بِهَا اَلضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ
تابندۀ ناتوانت را بدان توان دهى
وَ تُحْيِي بِهَا اَلْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ
و شهرهاى مردهات را جان دهى
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا
خدايا! بارانى ده كه ببارد، و زمينهاى بلند ما بدان گياه آرد
وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا
و در زمينهاى پست آب روان گردد
وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا
و پيرامون ما نعمت فراوان گردد
وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا
ميوههاى ما را بسيار گرداند
وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا
و گلههاى ما بدان، زندهماندن تواند
وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا
دور دستهامان از آن سود يابند ،
وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا
و پيرامونيان ما بدان نيرو گيرند ،
مِنْ بَرَكَاتِكَ اَلْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ اَلْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ اَلْمُرْمِلَةِ
از بركتهايت كه همه را فراگير است، و بخششهاى بسيارت كه خاصّ آفريدههاى فقير است
وَ وَحْشِكَ اَلْمُهْمَلَةِ
و بر جانورهاى واگذاشته كه كس تيمار آنها را نداشته
وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً
و بر ما فرود آر بارانى سيراب كننده
مِدْرَاراً هَاطِلَةً
ريزان و پيوسته، و
يُدَافِعُ اَلْوَدْقُ مِنْهَا اَلْوَدْقَ
هر قطره از آن بر قطرۀ ديگر جسته
وَ يَحْفِزُ اَلْقَطْرُ مِنْهَا اَلْقَطْرَ
غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا
بارانى، كه نه برق آن بىآبى باشد
وَ لاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا
و نه ابرش بىباران
وَ لاَ قَزَعٍ رَبَابُهَا
ابرها بىباد سرد
وَ لاَ شَفَّانٍ ذِهَابُهَا
و بارانش ريزان
حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا اَلْمُجْدِبُونَ
تا گرفتاران خشكسالى از باريدن آن، گياه فراوان يابند
وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا اَلْمُسْنِتُونَ
و قحطى زدگان به بركتش زنده گردند
فَإِنَّكَ تُنْزِلُ اَلْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ اَلْوَلِيُّ اَلْحَمِيدُ
كه همانا، تو آنى كه پس از نوميد شدن مردمان، باران مىبارانى، و رحمت خويش مىگسترانى، و تو يارى و مددكار، و ستوده و به ستودن سزاوار
تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب
قال السيد الشريف رضي الله عنه
قوله عليهالسلام انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول
گفته آن حضرت عليه السلام: «انصاحت جبالنا» يعنى: شكافته شد از خشكسالى
يقال انصاح الثوب إذا انشق
و گويند: «انصاح الثّوب» يعنى: جامه پاره گرديد
و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس
«انصاح النّبت» و «صاح و صوّح»: رستنى پژمرده و خشك شد
كله بمعنى
و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش
«هامت دوابّنا» يعنى: تشنه شدند، و «هيام» تشنگى است
و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير
«حدابير السّنين»: جمع «حدبار»، و آن مادّه شترى است كه راه رفتن، آن را لاغر كرده باشد
فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب
امام سال را، كه قحطى در آن فراوان گرديده، بدان تشبيه كرده
قال ذو الرمة
«ذو الرّمه» گفته است
حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو نرمي بها بلدا قفرا
«ماده شتران لاغرى كه پيوسته از كوفتگى و لاغرى در خوابگاه خفتهاند، و يا آنها را به زمين خشك و بىآب و علف مىرانيم.»
و قوله و لا قزع ربابها
و گفتۀ حضرت: «لا قزع ربابها» :
القزع القطع الصغار المتفرقة من السحاب
قزع پارههاى كوچك ابر، جدا از يكديگر است
و قوله و لا شَفَّان ذهابها
«و لا شفّان ذهابها» ،
فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها
تقدير آن «و لا ذات شفّان ذهابها»،
و الشَفَّان الريح الباردة
«شفّان» باد سرد است
و الذهاب الأمطار اللينة
و «ذهاب» بارانهاى نرم
فحذف ذات لعلم السامع به
و كلمۀ (ذات) را به خاطر واضح بودن آن بر شنونده، حذف كرده است.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:پند دادن مردم
گوهر بعدی:اندرز یاران و خبر از آینده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.