۶۲ بار خوانده شده

بيان حوادث سخت آينده

و من كلام له عليه‌السلام فيما يخبر به عن الملاحم بالبصرة
128 و از سخنان آن حضرت است كه در آن از فتنه‌هاى بصره خبر مى‌دهد

يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ اَلَّذِي لاَ يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لاَ لَجَبٌ
اى احنف! گويى او را مى‌بينم با سپاهى مى‌رود كه آن را نه گردى است نه بانگ

وَ لاَ قَعْقَعَةُ لُجُمٍ
نه آواز خاييدن لگامها

وَ لاَ حَمْحَمَةُ خَيْلٍ
و نه شيهۀ اسبان

يُثِيرُونَ اَلْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ اَلنَّعَامِ
زمين را به گامهاشان شيار مى‌كنند چون گام شتر مرغان

قال الشريف يومئ بذلك إلى صاحب الزنج
بدين سخن اشارت به «صاحب الزّنج» كند

ثُمَّ قَالَ عليه‌السلام وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ اَلْعَامِرَةِ
سپس فرمود: واى بر كوچه‌هاى آبادان شما

وَ اَلدُّورِ اَلْمُزَخْرَفَةِ اَلَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ اَلنُّسُورِ
و خانه‌هاى نگارين، كه سايبانهاى آن چون بالهاى كركسان است

وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ اَلْفِيَلَةِ
و آبروهاى آن چون خرطومهاى پيلان

مِنْ أُولَئِكَ اَلَّذِينَ لاَ يُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ وَ لاَ يُفْقَدُ غَائِبُهُمْ
از كسانى كه بر كشته‌شان نمى‌گريند، و از آن كه نيست نمى‌پرسند

أَنَا كَابُّ اَلدُّنْيَا لِوَجْهِهَا
من دنيا را از نظر افكنده‌ام

وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا
و با آن چنانكه در خور است به سر مى‌برم

وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا
و به ديده‌اى كه سزاوار است بدان مى‌نگرم

منه في وصف الأتراك
از اين سخنان است كه در آن به تاتار اشارت كند:

كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ اَلْمَجَانُّ اَلْمُطَرَّقَةُ
گويى آنان را مى‌بينم، كه چهره‌هاشان چون سپرهاى تو بر تو است

يَلْبَسُونَ اَلسَّرَقَ وَ اَلدِّيبَاجَ
حرير و ديبا پوشند

وَ يَعْتَقِبُونَ اَلْخَيْلَ اَلْعِتَاقَ
و اسبهاى گزيده نگاهدارند

وَ يَكُونُ هُنَاكَ اِسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ اَلْمَجْرُوحُ عَلَى اَلْمَقْتُولِ
آنجا كشتار چنان سخت شود كه خسته بر كشته راه رود

وَ يَكُونَ اَلْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ اَلْمَأْسُورِ
و گريخته از اسير كمتر باشد

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ اَلْغَيْبِ
يكى از اصحاب امام گفت: اى امير مؤمنان تو را علم غيب داده‌اند

فَضَحِكَ عليه‌السلام وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِيّاً
امام خنديد و به مرد كه از بنى كلب بود گفت

يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ
اى كلبى! اين علم غيب نيست

وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ
علمى است كه از دارندۀ علم آموخته شده

وَ إِنَّمَا عِلْمُ اَلْغَيْبِ عِلْمُ اَلسَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ
علم غيب، علم قيامت است، و آنچه خدا در گفتۀ خود شمرده است

إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ يُنَزِّلُ اَلْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مٰا فِي اَلْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِي نَفْسٌ مٰا ذٰا تَكْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ اَلْآيَةَ

فَيَعْلَمُ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي اَلْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ
كه « إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ عِنْدَهُ‌ عِلْمُ‌ اَلسّٰاعَةِ‌» ». پس خداى سبحان مى‌داند آنچه در زهدانها است، از نر و ماده، و زشت يا زيبا و جوانمرد يا بخيل، و بدبخت يا نيك بخت

وَ مَنْ يَكُونُ فِي اَلنَّارِ حَطَباً
و كه هيزم آتش سوزان است

أَوْ فِي اَلْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً
يا در بهشت همراه پيامبران است

فَهَذَا عِلْمُ اَلْغَيْبِ اَلَّذِي لاَ يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلاَّ اَللَّهُ
پس اين علم غيب است، كه جز خدا كسى آن را نداند

وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اَللَّهُ نَبِيَّهُ فَعَلَّمَنِيهِ
و جز اين، علمى است كه خدا آن را به پيامبرش آموخت، و او مرا ياد داد

وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي
و دعا كرد كه سينۀ من آن را فرا گيرد

وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي
و دلم آن علم را در خود پذيرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بیان انحرافات خوارج
گوهر بعدی:پیمانه ها و ترازوها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.