هوش مصنوعی:
امام علی(ع) در این خطبه به توصیف عظمت خداوند و خلقت شگفتانگیز خفاش میپردازد. خداوندی که هیچ وصفی به کنه ذاتش نمیرسد و عقلها از درک عظمتش عاجزند. سپس به توصیف خفاش میپردازد: موجودی که نور روز او را میرماند و تاریکی شب را روشنایی خود میداند، با بالهایی از گوشت که پر ندارد ولی او را به پرواز درمیآورد، و فرزندش به او میچسبد تا زمانی که بتواند مستقل شود.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق الهیاتی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین استفاده از واژگان ادبی و بلاغی پیچیده، فهم متن را برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز میکند.
شگفتیهای آفرینش خفاش
و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها بديع خلقة الخفاش
155 و از خطبههاى آن حضرت است كه در آن خلقت بديع شبپره را بيان فرمايد
حمد اللّه و تنزيهه
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي اِنْحَسَرَتِ اَلْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
سپاس خدايى را كه وصفها در رسيدن به حقيقت شناخت او رخت اندازد ،
وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ اَلْعُقُولَ
و بزرگى او خردها را طرد سازد تا سر بتابد ،
فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ
و راهى به رسيدن نهايت ملكوت او نيابد
هُوَ اَللَّهُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى اَلْعُيُونُ
او خداى حق و آشكار است، آشكارتر از آنچه برديدهها پديدار است
لَمْ تَبْلُغْهُ اَلْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً
خردها براى او حدّى معيّن نتواند كرد تا همانندى داشته باشد
وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ اَلْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً
و وهمها او را اندازه نتواند گرفت تا در صورتى پنداشته باشد
خَلَقَ اَلْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ
آفريدهها را پديد آورد بىهيچ نمودار
وَ لاَ مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لاَ مَعُونَةِ مُعِينٍ
بى راى رايزن، و بى يارى مددكار
فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ
به فرمان او خلقت آن پايان يافت
فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ اِنْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ
پس طاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ گفت، و به خدمت شتافت. گردن نهاد و سر از فرمان نتافت
خلقة الخفاش
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ
و از لطيفههاى صنعت و شگفتيهاى خلقت او كه پيش چشم ما است
مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ اَلْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ اَلْخَفَافِيشِ اَلَّتِي يَقْبِضُهَا اَلضِّيَاءُ اَلْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ يَبْسُطُهَا اَلظَّلاَمُ اَلْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ
تدبير دقيق او در آفرينش شبپرههاست، كه روشنايى شبپره را بر جاى مىدارد، حالى كه هر چيز را به نشاط در مىآرد. و تاريكى پر آن را مىگستراند، حالى كه هر زنده را درهم مىكشاند
وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ نُوراً
و چسان ديدۀ آن كم بين است كه نتواند از آفتاب رخشان روشنى ستاند
تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلاَنِيَةِ بُرْهَانِ اَلشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا
نورى كه بدان راههاى خويش بيابد، و با پرتو آشكار خورشيد خويشتن بدانجاها كه داند، رساند
وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ اَلْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا
و درخشش روشنىاش آن را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده باز مىگرداند
وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ اَلذَّهَابِ فِي بُلَجِ اِئْتِلاَقِهَا
و در نهانخانهاش پنهان مىنشاند، چنانكه رفتن در سپيدى نور رخشان نتواند
فَهِيَ مُسْدَلَةُ اَلْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا
پس شبپره در روز پلكها را بر سياهى ديدهها اندازد
وَ جَاعِلَةُ اَللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي اِلْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا
و شب را چراغى سازد كه در جستن روزى خود از آن راه يابد
فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ
و سياهى شب ديدههاش را نبندد
وَ لاَ تَمْتَنِعُ مِنَ اَلْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ
و به خاطر تاريكى انبوه از رفتن در شب رخ برنتابد
فَإِذَا أَلْقَتِ اَلشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا
پس چون خورشيد پرده بر افكند و بتافت، و سپيدى روز پديد گشت
وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى اَلضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا
و لانۀ تنگ سوسمارها از روشنى آن نصيبى يافت
أَطْبَقَتِ اَلْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا
پلكها را بر هم نهد
وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اِكْتَسَبَتْهُ مِنَ اَلْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا
و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده بسنده كند
فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اَللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً
پس پاك و منزّه است، خدايى كه شب را روز او كرده است و هنگام فراهم كردن معيشت
وَ اَلنَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً
و روز را وقت آسايش و گاه استراحت
وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ اَلْحَاجَةِ إِلَى اَلطَّيَرَانِ
و براى آن از گوشت وى بالهايى ساخته است تا هنگام نياز به پرواز، بدان بالا رود
كَأَنَّهَا شَظَايَا اَلْآذَانِ
بالهايى كه چون لالۀ گوش از پر و انبوب پرداخته است ،
غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لاَ قَصَبٍ
إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ اَلْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً
ليكن جاى رگها را در آن بينى آشكار، و نشانههاى آن پديدار
لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ
و شبپره را دو بال است، نه چندان نازك كه درهم شكند، و نه چندان ستبر كه سنگينى كند
تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا
مىپرد، و بچّۀ او بدو چسبيده است و به مادر پناهيده
يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا اِرْتَفَعَتْ
اگر بنشيند، نشيند و اگر بالا رود، رود
لاَ يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ
از او جدا نشود تا هنگامى كه اندام وى نيرومند شود
وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ
و بال آن نيروى برخاستنش را دارا بود
وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ
و بداند كه راه زيستن او چيست؟ و چگونه تواند زيست
فَسُبْحَانَ اَلْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
پس پاك و منزّه است خدايى كه پديد آورندۀ هر آفريننده است، بىهيچ نمونه كه از ديگرى بر جاى مانده است
155 و از خطبههاى آن حضرت است كه در آن خلقت بديع شبپره را بيان فرمايد
حمد اللّه و تنزيهه
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي اِنْحَسَرَتِ اَلْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
سپاس خدايى را كه وصفها در رسيدن به حقيقت شناخت او رخت اندازد ،
وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ اَلْعُقُولَ
و بزرگى او خردها را طرد سازد تا سر بتابد ،
فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ
و راهى به رسيدن نهايت ملكوت او نيابد
هُوَ اَللَّهُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى اَلْعُيُونُ
او خداى حق و آشكار است، آشكارتر از آنچه برديدهها پديدار است
لَمْ تَبْلُغْهُ اَلْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً
خردها براى او حدّى معيّن نتواند كرد تا همانندى داشته باشد
وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ اَلْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً
و وهمها او را اندازه نتواند گرفت تا در صورتى پنداشته باشد
خَلَقَ اَلْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ
آفريدهها را پديد آورد بىهيچ نمودار
وَ لاَ مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لاَ مَعُونَةِ مُعِينٍ
بى راى رايزن، و بى يارى مددكار
فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ
به فرمان او خلقت آن پايان يافت
فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ اِنْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ
پس طاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ گفت، و به خدمت شتافت. گردن نهاد و سر از فرمان نتافت
خلقة الخفاش
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ
و از لطيفههاى صنعت و شگفتيهاى خلقت او كه پيش چشم ما است
مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ اَلْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ اَلْخَفَافِيشِ اَلَّتِي يَقْبِضُهَا اَلضِّيَاءُ اَلْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ يَبْسُطُهَا اَلظَّلاَمُ اَلْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ
تدبير دقيق او در آفرينش شبپرههاست، كه روشنايى شبپره را بر جاى مىدارد، حالى كه هر چيز را به نشاط در مىآرد. و تاريكى پر آن را مىگستراند، حالى كه هر زنده را درهم مىكشاند
وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ نُوراً
و چسان ديدۀ آن كم بين است كه نتواند از آفتاب رخشان روشنى ستاند
تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلاَنِيَةِ بُرْهَانِ اَلشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا
نورى كه بدان راههاى خويش بيابد، و با پرتو آشكار خورشيد خويشتن بدانجاها كه داند، رساند
وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ اَلْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا
و درخشش روشنىاش آن را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده باز مىگرداند
وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ اَلذَّهَابِ فِي بُلَجِ اِئْتِلاَقِهَا
و در نهانخانهاش پنهان مىنشاند، چنانكه رفتن در سپيدى نور رخشان نتواند
فَهِيَ مُسْدَلَةُ اَلْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا
پس شبپره در روز پلكها را بر سياهى ديدهها اندازد
وَ جَاعِلَةُ اَللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي اِلْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا
و شب را چراغى سازد كه در جستن روزى خود از آن راه يابد
فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ
و سياهى شب ديدههاش را نبندد
وَ لاَ تَمْتَنِعُ مِنَ اَلْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ
و به خاطر تاريكى انبوه از رفتن در شب رخ برنتابد
فَإِذَا أَلْقَتِ اَلشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا
پس چون خورشيد پرده بر افكند و بتافت، و سپيدى روز پديد گشت
وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى اَلضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا
و لانۀ تنگ سوسمارها از روشنى آن نصيبى يافت
أَطْبَقَتِ اَلْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا
پلكها را بر هم نهد
وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اِكْتَسَبَتْهُ مِنَ اَلْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا
و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده بسنده كند
فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اَللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً
پس پاك و منزّه است، خدايى كه شب را روز او كرده است و هنگام فراهم كردن معيشت
وَ اَلنَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً
و روز را وقت آسايش و گاه استراحت
وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ اَلْحَاجَةِ إِلَى اَلطَّيَرَانِ
و براى آن از گوشت وى بالهايى ساخته است تا هنگام نياز به پرواز، بدان بالا رود
كَأَنَّهَا شَظَايَا اَلْآذَانِ
بالهايى كه چون لالۀ گوش از پر و انبوب پرداخته است ،
غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لاَ قَصَبٍ
إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ اَلْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً
ليكن جاى رگها را در آن بينى آشكار، و نشانههاى آن پديدار
لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ
و شبپره را دو بال است، نه چندان نازك كه درهم شكند، و نه چندان ستبر كه سنگينى كند
تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا
مىپرد، و بچّۀ او بدو چسبيده است و به مادر پناهيده
يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا اِرْتَفَعَتْ
اگر بنشيند، نشيند و اگر بالا رود، رود
لاَ يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ
از او جدا نشود تا هنگامى كه اندام وى نيرومند شود
وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ
و بال آن نيروى برخاستنش را دارا بود
وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ
و بداند كه راه زيستن او چيست؟ و چگونه تواند زيست
فَسُبْحَانَ اَلْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
پس پاك و منزّه است خدايى كه پديد آورندۀ هر آفريننده است، بىهيچ نمونه كه از ديگرى بر جاى مانده است
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:منزلت اهل بیت علیهم السلام
گوهر بعدی:نكوهش نافرمانى عايشه سفارش به ایمان و قرآن خبر از حوادث آینده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.