هوش مصنوعی:
امام علی (ع) در پاسخ به سوال یکی از یاران درباره علت دوری ایشان از مقام خلافت، به ظلم و استبداد قوم اشاره میکنند که با وجود برتری نسب و نزدیکی به پیامبر (ص)، این مقام را از ایشان دریغ کردند. ایشان این عمل را ناشی از حرص و آزمندی برخی و بیتفاوتی دیگران میدانند و سرانجام را به خدا واگذار میکنند. همچنین به تلاش دشمنان برای خاموش کردن نور خدا و ایجاد فاصله بین امام و مردم اشاره میکنند و در پایان، به صبر و توکل بر خدا توصیه میکنند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق تاریخی، کلامی و سیاسی است که درک آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آگاهی تاریخی دارد. همچنین اشاره به ظلم و ستم ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غصب خلافت توسط انحصار طلبان
و من كلام له عليهالسلام لبعض أصحابه و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال
162 و از سخنان آن حضرت است يكى از ياران او پرسيد: «چگونه مردم شما، شما را از اين مقام بازداشتند، و شما بدان سزاوارتر بوديد؟» فرمود:
يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ اَلْوَضِينِ
برادر اسدى! نااستوارى
تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ
و ناسنجيده گفتار
وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ اَلصِّهْرِ وَ حَقُّ اَلْمَسْأَلَةِ
ليكن تو را حقّ خويشاوندى است و پرسش، و آگاهى خواستن و كسب دانش
وَ قَدِ اِسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ
پرسيدى، پس بدان
أَمَّا اَلاِسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا اَلْمَقَامِ وَ نَحْنُ اَلْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ اَلْأَشَدُّونَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله نَوْطاً
كه خود سرانه خلافت را عهدهدار شدن، و ما را كه نسب برتر است و پيوند با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) استوارتر، به حساب نياوردن، خودخواهى بود
فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ
گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند ،
وَ اَلْحَكَمُ اَللَّهُ وَ اَلْمَعُودُ إِلَيْهِ اَلْقِيَامَةُ
و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست
وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ
اين سخن بگذار
وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ اَلرَّوَاحِلِ
«و از غارتى كه بانگ آن در گوشه و كنار برخاست گفتگو به ميان آر.»
وَ هَلُمَّ اَلْخَطْبَ فِي اِبْنِ أَبِي سُفْيَانَ
بيا و داستان پسر ابو سفيان را به ياد آر، و شگفتى آن چنان كار
فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي اَلدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ
روزگار مرا به خنده آورد، از آن پس كه گريانم كرد
وَ لاَ غَرْوَ وَ اَللَّهِ فَيَا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ اَلْعَجَبَ وَ يُكْثِرُ اَلْأَوَدَ
و به خدا سوگند كه جاى شگفتى نيست كه كار از بس عجيب مىنمايد شگفتى را مىزدايد، و كجى و ناراستى مىافزايد
حَاوَلَ اَلْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اَللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ
مردم خواستند نور خدا را در چراغ آن بكشند، و دهانۀ آبى را كه از چشمهاش مىجوشد ببندند ،
وَ جَدَحُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَبِيئاً
آبشخور با صفايى را كه ميان من و آنان بود در آميختند، و شرنگ نفاق در آن ريختند .
فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ اَلْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ اَلْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ
اگر محنت آزمايش از ما و ايشان برداشته شود، آنان را به راهى برم كه سراسر حقّ است
وَ إِنْ تَكُنِ اَلْأُخْرَى فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرٰاتٍ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ بِمٰا يَصْنَعُونَ
و اگر كار رنگ ديگرى پذيرد: «پس جان خود را به دريغ بر سر آنان منه، كه خدا بدانچه مىكنند داناست.»
162 و از سخنان آن حضرت است يكى از ياران او پرسيد: «چگونه مردم شما، شما را از اين مقام بازداشتند، و شما بدان سزاوارتر بوديد؟» فرمود:
يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ اَلْوَضِينِ
برادر اسدى! نااستوارى
تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ
و ناسنجيده گفتار
وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ اَلصِّهْرِ وَ حَقُّ اَلْمَسْأَلَةِ
ليكن تو را حقّ خويشاوندى است و پرسش، و آگاهى خواستن و كسب دانش
وَ قَدِ اِسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ
پرسيدى، پس بدان
أَمَّا اَلاِسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا اَلْمَقَامِ وَ نَحْنُ اَلْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ اَلْأَشَدُّونَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله نَوْطاً
كه خود سرانه خلافت را عهدهدار شدن، و ما را كه نسب برتر است و پيوند با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) استوارتر، به حساب نياوردن، خودخواهى بود
فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ
گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند ،
وَ اَلْحَكَمُ اَللَّهُ وَ اَلْمَعُودُ إِلَيْهِ اَلْقِيَامَةُ
و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست
وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ
اين سخن بگذار
وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ اَلرَّوَاحِلِ
«و از غارتى كه بانگ آن در گوشه و كنار برخاست گفتگو به ميان آر.»
وَ هَلُمَّ اَلْخَطْبَ فِي اِبْنِ أَبِي سُفْيَانَ
بيا و داستان پسر ابو سفيان را به ياد آر، و شگفتى آن چنان كار
فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي اَلدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ
روزگار مرا به خنده آورد، از آن پس كه گريانم كرد
وَ لاَ غَرْوَ وَ اَللَّهِ فَيَا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ اَلْعَجَبَ وَ يُكْثِرُ اَلْأَوَدَ
و به خدا سوگند كه جاى شگفتى نيست كه كار از بس عجيب مىنمايد شگفتى را مىزدايد، و كجى و ناراستى مىافزايد
حَاوَلَ اَلْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اَللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ
مردم خواستند نور خدا را در چراغ آن بكشند، و دهانۀ آبى را كه از چشمهاش مىجوشد ببندند ،
وَ جَدَحُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَبِيئاً
آبشخور با صفايى را كه ميان من و آنان بود در آميختند، و شرنگ نفاق در آن ريختند .
فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ اَلْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ اَلْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ
اگر محنت آزمايش از ما و ايشان برداشته شود، آنان را به راهى برم كه سراسر حقّ است
وَ إِنْ تَكُنِ اَلْأُخْرَى فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرٰاتٍ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ بِمٰا يَصْنَعُونَ
و اگر كار رنگ ديگرى پذيرد: «پس جان خود را به دريغ بر سر آنان منه، كه خدا بدانچه مىكنند داناست.»
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:توصیف پیامبر ص و خاندانش و پیروانش
گوهر بعدی:توصف آفرينش خداوند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.