۶۱ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام الخالق جل و علا
163 و از خطبههاى آن حضرت است
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ اَلْعِبَادِ وَ سَاطِحِ اَلْمِهَادِ
سپاس خدايى راست كه آفرينندۀ بندگان است. و گسترانندۀ زمين
وَ مُسِيلِ اَلْوِهَادِ وَ مُخْصِبِ اَلنِّجَادِ
و روان كنندۀ آب در زمينهاى پست، و رويانندۀ گياه در بلنديها و دشتهاى فرازين
لَيْسَ لِأَوَّلِيَّتِهِ اِبْتِدَاءٌ وَ لاَ لِأَزَلِيَّتِهِ اِنْقِضَاءٌ
اوّل او را آغازى نيست، و بقاى او سپرى ناشدنى است
هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ لَمْ يَزَلْ وَ اَلْبَاقِي بِلاَ أَجَلٍ
او اوّل است هميشه و جاودان، و پايدار است بىمدّت و زمان
خَرَّتْ لَهُ اَلْجِبَاهُ وَ وَحَّدَتْهُ اَلشِّفَاهُ
پيشانيها براى او به خاك سوده است، و لبها يگانگى او را ورد خود نموده
حَدَّ اَلْأَشْيَاءَ عِنْدَ خَلْقِهِ لَهَا إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا
هنگام آفرينش هر چيز، حدّى براى آن معيّن داشت تا خود بيحد نمايد، و همانندى برايش نتوان انگاشت .
لاَ تُقَدِّرُهُ اَلْأَوْهَامُ بِالْحُدُودِ وَ اَلْحَرَكَاتِ وَ لاَ بِالْجَوَارِحِ وَ اَلْأَدَوَاتِ
گمانها او را سنجيدن نتواند، به حدّها و حركتها و اندامها و آلتها و گمان جز بدين وسيلتها چيزى را نداند .
لاَ يُقَالُ لَهُ مَتَى وَ لاَ يُضْرَبُ لَهُ أَمَدٌ بِحَتَّى
نگويند او كى بود، و نه تا كى خواهد دوام نمود
اَلظَّاهِرُ لاَ يُقَالُ مِمَّ
پيداست و نگويند از چه عيان است
وَ اَلْبَاطِنُ لاَ يُقَالُ فِيمَ
نهان است و نگويند در چه پنهان است
لاَ شَبَحٌ فَيُتَقَصَّى وَ لاَ مَحْجُوبٌ فَيُحْوَى
كالبد نيست تا او را نهايتى بود. در پرده نيست تا فرا گرفته شود .
لَمْ يَقْرُبْ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ بِالْتِصَاقٍ وَ لَمْ يَبْعُدْ عَنْهَا بِافْتِرَاقٍ
به همه چيز نزديك است نه بدانها چسبيده، و از آنها دور است نه جدا و بريده
وَ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مِنْ عِبَادِهِ شُخُوصُ لَحْظَةٍ وَ لاَ كُرُورُ لَفْظَةٍ
بر او پوشيده نيست خيره نگريستن بندگان
وَ لاَ اِزْدِلاَفُ رَبْوَةٍ وَ لاَ اِنْبِسَاطُ خُطْوَةٍ
و نه بازگشتن لفظى بر زبان ايشان، و نه نزديك شدنشان به پشتهاى و افتادن نگاهشان بر آن ،
فِي لَيْلٍ دَاجٍ وَ لاَ غَسَقٍ سَاجٍ
و نه فراخ نهادن گامى در شبى سيهفام، و نه در شامگاهى بىحركت و آرام
يَتَفَيَّأُ عَلَيْهِ اَلْقَمَرُ اَلْمُنِيرُ
كه ماه رخشان در آن برآيد و تاريكىاش را بزدايد ،
وَ تَعْقُبُهُ اَلشَّمْسُ ذَاتُ اَلنُّورِ فِي اَلْأُفُولِ وَ اَلْكُرُورِ وَ تَقَلُّبِ اَلْأَزْمِنَةِ وَ اَلدُّهُورِ
و سرزدن آفتاب رخشان از پس آن، با نهان گرديدن و برآمدن در آسمان، و دگرگونى زمانها و روزگاران
مِنْ إِقْبَالِ لَيْلٍ مُقْبِلٍ وَ إِدْبَارِ نَهَارٍ مُدْبِرٍ
از شب روى آرنده، و روز رويگردان
قَبْلَ كُلِّ غَايَةٍ وَ مُدَّةٍ وَ كُلِّ إِحْصَاءٍ وَ عِدَّةٍ
پيش از هر نهايت و مدّت است كه در نظر آرند و مقدّم است بر هر چه در ضبط گيرند و شمارند
تَعَالَى عَمَّا يَنْحَلُهُ اَلْمُحَدِّدُونَ مِنْ صِفَاتِ اَلْأَقْدَارِ وَ نِهَايَاتِ اَلْأَقْطَارِ
برتر از حدّى است كه پديد كنندگان حدّ براى او انگارند، و اندازهها و قطرها كه براى او پندارند
وَ تَأَثُّلِ اَلْمَسَاكِنِ وَ تَمَكُّنِ اَلْأَمَاكِنِ
و جايگاهها كه در آن استوارش شمارند
فَالْحَدُّ لِخَلْقِهِ مَضْرُوبٌ وَ إِلَى غَيْرِهِ مَنْسُوبٌ
چه حدّ و اندازه، آفريدۀ او را شايسته است و به غير او منسوب و جز او را بايسته است
ابتداع المخلوقين لَمْ يَخْلُقِ اَلْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ وَ لاَ مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ
آنچه آفريد از مادّتى نبود كه ازلى است، و نه از نمونههايى كه ابدى است
بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ
بلكه آفريد آنچه را آفريد، و حدّ آن را بر پا داشت
وَ صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ
و صورت داد آنچه را داد، و در نيكوترين صورتش نگاشت
لَيْسَ لِشَيْءٍ مِنْهُ اِمْتِنَاعٌ وَ لاَ لَهُ بِطَاعَةِ شَيْءٍ اِنْتِفَاعٌ عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ اَلْمَاضِينَ كَعِلْمِهِ بِالْأَحْيَاءِ اَلْبَاقِينَ
هيچ چيز از فرمان او سر برنتابد، و او از طاعت چيزى سودى نيابد. علم او به مردگانى كه رفتهاند همچون علم او به زندگانى است كه ماندهاند
وَ عِلْمُهُ بِمَا فِي اَلسَّمَاوَاتِ اَلْعُلَى كَعِلْمِهِ بِمَا فِي اَلْأَرَضِينَ اَلسُّفْلَى
و علم او به آسمانهاى برين چون علم اوست به زمين فرودين
منها أَيُّهَا اَلْمَخْلُوقُ اَلسَّوِيُّ وَ اَلْمُنْشَأُ اَلْمَرْعِيُّ فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ اَلْأَسْتَارِ
از اين خطبه است: اى آفريدۀ راست اندام، و پديدۀ نگاهدارى شده در تاريكيهاى ارحام، و در پردههايى نهاده و هر پرده بر ديگرى فتاده
بُدِئْتَ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ طِينٍ وَ وُضِعْتَ فِي قَرٰارٍ مَكِينٍ إِلىٰ قَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ
آغاز شدى از آنچه برون كشيده شد از گل و لاى، و نهاده شدى در آرامگاهى بر جاى، تا مدّتى كه دانسته است و زمانى كه قسمت شده است .
تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّكَ جَنِيناً لاَ تُحِيرُ دُعَاءً وَ لاَ تَسْمَعُ نِدَاءً
در دل مادرت مىجنبيدى، نه خواندن را پاسخى توانستى گفت، و نه آوازى را توانستى شنفت
ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّكَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا
سپس از قرارگاهت بيرون كردند و به خانهاى در آوردند كه آن را نديده بودى، و راههايى كه سود آن را نشناخته
فَمَنْ هَدَاكَ لاِجْتِرَارِ اَلْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّكَ وَ عَرَّفَكَ عِنْدَ اَلْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِكَ وَ إِرَادَتِكَ
پس چه كسى تو را راه كشيدن خوراك از پستان مادر نماياند؟ و به هنگام نياز جايگاههاى طلب كردن و خواستن را به تو شناساند
هَيْهَاتَ إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي اَلْهَيْئَةِ وَ اَلْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ اَلْمَخْلُوقِينَ أَبْعَدُ
هيهات! آن كه در وصف كردن خداوند شكل و اندام درماند، صفت كردن آفرينندۀ او را چگونه تواند؟ و اگر او را بدانچه آفريدگان را بدان محدود كنند بشناساند، از او دورتر ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
163 و از خطبههاى آن حضرت است
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ اَلْعِبَادِ وَ سَاطِحِ اَلْمِهَادِ
سپاس خدايى راست كه آفرينندۀ بندگان است. و گسترانندۀ زمين
وَ مُسِيلِ اَلْوِهَادِ وَ مُخْصِبِ اَلنِّجَادِ
و روان كنندۀ آب در زمينهاى پست، و رويانندۀ گياه در بلنديها و دشتهاى فرازين
لَيْسَ لِأَوَّلِيَّتِهِ اِبْتِدَاءٌ وَ لاَ لِأَزَلِيَّتِهِ اِنْقِضَاءٌ
اوّل او را آغازى نيست، و بقاى او سپرى ناشدنى است
هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ لَمْ يَزَلْ وَ اَلْبَاقِي بِلاَ أَجَلٍ
او اوّل است هميشه و جاودان، و پايدار است بىمدّت و زمان
خَرَّتْ لَهُ اَلْجِبَاهُ وَ وَحَّدَتْهُ اَلشِّفَاهُ
پيشانيها براى او به خاك سوده است، و لبها يگانگى او را ورد خود نموده
حَدَّ اَلْأَشْيَاءَ عِنْدَ خَلْقِهِ لَهَا إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا
هنگام آفرينش هر چيز، حدّى براى آن معيّن داشت تا خود بيحد نمايد، و همانندى برايش نتوان انگاشت .
لاَ تُقَدِّرُهُ اَلْأَوْهَامُ بِالْحُدُودِ وَ اَلْحَرَكَاتِ وَ لاَ بِالْجَوَارِحِ وَ اَلْأَدَوَاتِ
گمانها او را سنجيدن نتواند، به حدّها و حركتها و اندامها و آلتها و گمان جز بدين وسيلتها چيزى را نداند .
لاَ يُقَالُ لَهُ مَتَى وَ لاَ يُضْرَبُ لَهُ أَمَدٌ بِحَتَّى
نگويند او كى بود، و نه تا كى خواهد دوام نمود
اَلظَّاهِرُ لاَ يُقَالُ مِمَّ
پيداست و نگويند از چه عيان است
وَ اَلْبَاطِنُ لاَ يُقَالُ فِيمَ
نهان است و نگويند در چه پنهان است
لاَ شَبَحٌ فَيُتَقَصَّى وَ لاَ مَحْجُوبٌ فَيُحْوَى
كالبد نيست تا او را نهايتى بود. در پرده نيست تا فرا گرفته شود .
لَمْ يَقْرُبْ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ بِالْتِصَاقٍ وَ لَمْ يَبْعُدْ عَنْهَا بِافْتِرَاقٍ
به همه چيز نزديك است نه بدانها چسبيده، و از آنها دور است نه جدا و بريده
وَ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مِنْ عِبَادِهِ شُخُوصُ لَحْظَةٍ وَ لاَ كُرُورُ لَفْظَةٍ
بر او پوشيده نيست خيره نگريستن بندگان
وَ لاَ اِزْدِلاَفُ رَبْوَةٍ وَ لاَ اِنْبِسَاطُ خُطْوَةٍ
و نه بازگشتن لفظى بر زبان ايشان، و نه نزديك شدنشان به پشتهاى و افتادن نگاهشان بر آن ،
فِي لَيْلٍ دَاجٍ وَ لاَ غَسَقٍ سَاجٍ
و نه فراخ نهادن گامى در شبى سيهفام، و نه در شامگاهى بىحركت و آرام
يَتَفَيَّأُ عَلَيْهِ اَلْقَمَرُ اَلْمُنِيرُ
كه ماه رخشان در آن برآيد و تاريكىاش را بزدايد ،
وَ تَعْقُبُهُ اَلشَّمْسُ ذَاتُ اَلنُّورِ فِي اَلْأُفُولِ وَ اَلْكُرُورِ وَ تَقَلُّبِ اَلْأَزْمِنَةِ وَ اَلدُّهُورِ
و سرزدن آفتاب رخشان از پس آن، با نهان گرديدن و برآمدن در آسمان، و دگرگونى زمانها و روزگاران
مِنْ إِقْبَالِ لَيْلٍ مُقْبِلٍ وَ إِدْبَارِ نَهَارٍ مُدْبِرٍ
از شب روى آرنده، و روز رويگردان
قَبْلَ كُلِّ غَايَةٍ وَ مُدَّةٍ وَ كُلِّ إِحْصَاءٍ وَ عِدَّةٍ
پيش از هر نهايت و مدّت است كه در نظر آرند و مقدّم است بر هر چه در ضبط گيرند و شمارند
تَعَالَى عَمَّا يَنْحَلُهُ اَلْمُحَدِّدُونَ مِنْ صِفَاتِ اَلْأَقْدَارِ وَ نِهَايَاتِ اَلْأَقْطَارِ
برتر از حدّى است كه پديد كنندگان حدّ براى او انگارند، و اندازهها و قطرها كه براى او پندارند
وَ تَأَثُّلِ اَلْمَسَاكِنِ وَ تَمَكُّنِ اَلْأَمَاكِنِ
و جايگاهها كه در آن استوارش شمارند
فَالْحَدُّ لِخَلْقِهِ مَضْرُوبٌ وَ إِلَى غَيْرِهِ مَنْسُوبٌ
چه حدّ و اندازه، آفريدۀ او را شايسته است و به غير او منسوب و جز او را بايسته است
ابتداع المخلوقين لَمْ يَخْلُقِ اَلْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ وَ لاَ مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ
آنچه آفريد از مادّتى نبود كه ازلى است، و نه از نمونههايى كه ابدى است
بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ
بلكه آفريد آنچه را آفريد، و حدّ آن را بر پا داشت
وَ صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ
و صورت داد آنچه را داد، و در نيكوترين صورتش نگاشت
لَيْسَ لِشَيْءٍ مِنْهُ اِمْتِنَاعٌ وَ لاَ لَهُ بِطَاعَةِ شَيْءٍ اِنْتِفَاعٌ عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ اَلْمَاضِينَ كَعِلْمِهِ بِالْأَحْيَاءِ اَلْبَاقِينَ
هيچ چيز از فرمان او سر برنتابد، و او از طاعت چيزى سودى نيابد. علم او به مردگانى كه رفتهاند همچون علم او به زندگانى است كه ماندهاند
وَ عِلْمُهُ بِمَا فِي اَلسَّمَاوَاتِ اَلْعُلَى كَعِلْمِهِ بِمَا فِي اَلْأَرَضِينَ اَلسُّفْلَى
و علم او به آسمانهاى برين چون علم اوست به زمين فرودين
منها أَيُّهَا اَلْمَخْلُوقُ اَلسَّوِيُّ وَ اَلْمُنْشَأُ اَلْمَرْعِيُّ فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ اَلْأَسْتَارِ
از اين خطبه است: اى آفريدۀ راست اندام، و پديدۀ نگاهدارى شده در تاريكيهاى ارحام، و در پردههايى نهاده و هر پرده بر ديگرى فتاده
بُدِئْتَ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ طِينٍ وَ وُضِعْتَ فِي قَرٰارٍ مَكِينٍ إِلىٰ قَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ
آغاز شدى از آنچه برون كشيده شد از گل و لاى، و نهاده شدى در آرامگاهى بر جاى، تا مدّتى كه دانسته است و زمانى كه قسمت شده است .
تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّكَ جَنِيناً لاَ تُحِيرُ دُعَاءً وَ لاَ تَسْمَعُ نِدَاءً
در دل مادرت مىجنبيدى، نه خواندن را پاسخى توانستى گفت، و نه آوازى را توانستى شنفت
ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّكَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا
سپس از قرارگاهت بيرون كردند و به خانهاى در آوردند كه آن را نديده بودى، و راههايى كه سود آن را نشناخته
فَمَنْ هَدَاكَ لاِجْتِرَارِ اَلْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّكَ وَ عَرَّفَكَ عِنْدَ اَلْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِكَ وَ إِرَادَتِكَ
پس چه كسى تو را راه كشيدن خوراك از پستان مادر نماياند؟ و به هنگام نياز جايگاههاى طلب كردن و خواستن را به تو شناساند
هَيْهَاتَ إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي اَلْهَيْئَةِ وَ اَلْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ اَلْمَخْلُوقِينَ أَبْعَدُ
هيهات! آن كه در وصف كردن خداوند شكل و اندام درماند، صفت كردن آفرينندۀ او را چگونه تواند؟ و اگر او را بدانچه آفريدگان را بدان محدود كنند بشناساند، از او دورتر ماند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غصب خلافت توسط انحصار طلبان
گوهر بعدی:هشدار به عثمان نسبت به شکایت مردم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.