۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۲

هر کرا نقش نبسته بضمیر آیه نور
گو بخوان فاتحه و صورت او بین از دور

با پری آدمئی گر بمثل جمع شود
شاید ار زاید همچون تو بهشتی رو حور

هر کرا شب چو تو غلمان بهشتی بسراست
گر بفردا طلبد حور بود عین قصور

تا بصبح رخ تو شمع صفت سربازم
سوخت سر تا بقدم جان بشبان دیجور

بگذر از حلقه زهاد که عاشق گردند
عیسی آری بقدم زنده کند اهل قبور

نشمارند زاهل نظرش دیده روان
هر کرا نیست نظر وقف جمال منظور

تو که بی پرده چو خورشید بتابی همه جا
چون پری از چه شدستی زخلایق مستور

غلط ار شکوه کس از غیبتت ایدوست کند
غیبتی نیست که گوئیم شکایت بحضور

شکر و قند زموران خطت گشت پدید
گر عسل گشته هویدا زلعاب زنبور

کلک من از لب شیرین تو گر وصف کند
میتواند که بشیرین سخنی شد مشهور

غیرت عشق زآشفته عجب میداری
که هوس پیشه بود عاشق اگر نیست غیور

من به تیغ علی و بازو او مینازم
مدعی گرچه کند فخر بمن از زر و زور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.