هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، رهایی از قید و بندهای دنیوی و وابستگی به معشوق است. شاعر از رنجهای زندگی، دوری از معشوق و بیپناهی خود میگوید و عشق را راهی پرخطر اما ارزشمند میداند. او دین و خرد را فدای عشق کرده و تنها معشوق را مایه آرامش خود میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رهایی از قید هستی و فدا کردن دین و خرد برای عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۵۹۶
کی در بهاران دیده ای بلبل فرو بندد نفس
یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس
پائی به دامان میکشم، در دیده افغان میکشم
فریاد پنهان میکشم چون نیستم فریادرس
دیگر به یاد گلستان بیجا بود آه و فغان
صیاد اگر شد مهربان سازیم با کنج قفس
دارم فراغ از بال کشت من با تو ای حورا سرشت
ور بی تو باشم در بهشت، باشد به چشمم چون قفس
از قید هستی رسته ام وز زندگانی خسته ام
تا دل به عشقت بسته ام برکنده ام بیخ هوس
ای هوشمندان الحذر از راه عشق پُر خطر
وهم گمان را زین سفر فرسوده شد پای حرس
دین و خرد در باختم تا توشه ره ساختم
جانان جان بشناختم خود جان نخواهم زین سپس
از کعبه و دیرم مگو زنار و تسبیحم مجو
زین هر دو دارم بر تو رو، محرابم ابروی تو بس
گیتی مرا دشمن بود، دوران به قصد من بود
آشفته ات یک تن بود جز تو ندارد هیچکس
فرمانده کیهان توئی، شاهنشه دوران توئی
چون شحنه امکان توئی، پروا ندارم از عسس
ای صاحب عصر و زمان ای خضر راه گمرهان
من مانده دور از کاروان وین رهزنان از پیش و پس
یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس
پائی به دامان میکشم، در دیده افغان میکشم
فریاد پنهان میکشم چون نیستم فریادرس
دیگر به یاد گلستان بیجا بود آه و فغان
صیاد اگر شد مهربان سازیم با کنج قفس
دارم فراغ از بال کشت من با تو ای حورا سرشت
ور بی تو باشم در بهشت، باشد به چشمم چون قفس
از قید هستی رسته ام وز زندگانی خسته ام
تا دل به عشقت بسته ام برکنده ام بیخ هوس
ای هوشمندان الحذر از راه عشق پُر خطر
وهم گمان را زین سفر فرسوده شد پای حرس
دین و خرد در باختم تا توشه ره ساختم
جانان جان بشناختم خود جان نخواهم زین سپس
از کعبه و دیرم مگو زنار و تسبیحم مجو
زین هر دو دارم بر تو رو، محرابم ابروی تو بس
گیتی مرا دشمن بود، دوران به قصد من بود
آشفته ات یک تن بود جز تو ندارد هیچکس
فرمانده کیهان توئی، شاهنشه دوران توئی
چون شحنه امکان توئی، پروا ندارم از عسس
ای صاحب عصر و زمان ای خضر راه گمرهان
من مانده دور از کاروان وین رهزنان از پیش و پس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.