۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۸

زلفین تو را موی بمو گشتم و دیدم
جز دود دل خلق در آن حلقه ندیدم

با شیخ نگو نکته توحید که شرکست
این زمزمه دوش از نی و مزمار شنیدم

حاشا که گهی چیده کلیم از شجر طور
آن گل که من از گلشن رخسار تو چیدم

بادام تو تا انس گرفتم من وحشی
وحشی صفت از آدمیان جمله رمیدم

خوش باش که بیماری دل رفت زیادم
تا حالت بیماری چشمان تو دیدم

دستیم نمانده که بسر برزنم از هجر
از بس که سر انگشت بحسرت بگزیدم

تابو که غبار درت ایدوست بیابم
چون باد صبا بر سر هر کوی دویدم

تا غنچه تو بوسه گه مدعیان شد
سر تا بقدم جامه چو گل باز دریدم

ای تیر کمان خانه ابرو بکجائی
بازآ که کمان وار زهجر تو خمیدم

پای طلبم لنگ شد و هیچ غمم نیست
با سر بدر کعبه مقصود رسیدم

آشفته کجا کعبه در خانه حیدر
آن کاو که جز او سر خداوند ندیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.