۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۸

من که نتوانم هوس را پای در دامن کشم
کی توانم عشق را دستی بپیرامن کشم

گر عروسان چمن پیشت بخوبی دم زنند
از قفا بیرون زبان هرزه سوسن کشم

تا مسم را زر کند اکسیر سازی در کجاست
روی آنم نیست تا خود منت از آهن کشم

من جم بی خاتمم بر مسند اقلیم فقر
خجلت از بی خاتمی باید زاهریمن کشم

عشقم اندر سینه و دل تابع نفس هوا
دوستم هم کاسه و من باده با دشمن کشم

چشم شاهد باز و دل شد مبتلای این و آن
نفس در عصیان و فردا این غرامت من کشم

رحمتی ایعشق تا کی من برم منت زعقل
آخر ای جان همتی تا چند بار تن کشم

جلوه ی ای یوسف مصری که شد چشمم سفید
چند باید انتظار بوی پیراهن کشم

از سر آشفته بگردن منتی باشد مرا
تا بزیر ...مهر مرتضی گردن کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.