۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۹

دست گفتیم بران زلف چلیپا بزنیم
بر سر عقل دگر رشته سودا بزنیم

لن ترانی است جواب ارنی چون موسی
ما زدیدار دگر لاف تمنا نزنیم

طوطیان خط سبز تو بلب کرده هجوم
تکیه آن به که بر آن لعل شکرخا نزنیم

ما که داریم بسی کوکب رخشان از اشک
طعنه شب نیست که بر عقد ثریا نزنیم

چون بود ناوک آهی بکمان از چه دلا
تیر بر بند کمر ترکش جوزا نزنیم

لیک هر جا که فروزان شود آنشمع جمال
نتوانیم چو پروانه پری تا نزنیم

عهد بستیم بمیخانه در مجلس انس
بی لب لعل بتان ساغر و صهبا نزنیم

ما که هندوی رخ آن بت خورشید وشیم
بهتر آنست که خود طعنه بحربا نزنیم

همه جا ساحت طور است زعکس رخ دوست
خویش را بر شرر سینه سینا نزنیم

سحر طور علی وادی ایمن نجف است
از چه آشفته بجان خیمه در آنجا نزنیم

تا که درویش ثناگستر حیدر شده ایم
جز بدامان علی دست تولا نزنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.