۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵۴

چندیست که از زمزمه عشق خموشم
مطرب بزن آن پرده که چون نی بخروشم

خون میخورم و مهر خموشی بدهانم
وقتست که همچون خم لبریز بجوشم

لبریز چو شد خم زسرش باده بریزد
بیهوده باخفای تو ای عشق چه کوشم

تا زمزمه عشق تو در گوش خرد هست
این پند حکیمان همه باد است بگوشم

ساقی لب میگون تو کافیست بمستی
با هوش زدا چند بری عقلم و هوشم

پیغام تو دوش از دهن غیر شنیدم
بنگر که چو یک کاسه بود نیشم و نوشم

نه دوش بر دوش تو بد دست کش غیر
فریاد که امشب گذرد باز چو دوشم

گر باده فروشم نخرد دفتر اعمال
این دفتر باطل به که یا رب بفروشم

پندم چه دهی پند ندارد اثر ای شیخ
تا هوش بسر دارم پندت ننیوشم

آشفته بدل ذره از مهر علی هست
گر بار گناه دو جهان هست بدوشم

با مهر علی کس نشود زنجه زدوزخ
در گوش خوش این نکته همیخواند سروشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.