۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵۶

دریغ از گردش دوران و دور بی ثبات او
که هر لحظه به شوئی رام میگردد بنات او

چه حرمان خیز این صحرا چه آتش زاست این بیدا
که زاید تشنگی در کام جانها از فرات او

بجم هم عهد جام وی سریرش خوابگاه کی
از این دو بر دو صد پرداخته بنگر ثبات او

عجوزی عشوه گر دوران و خواهانش بود اعمی
بتی سیمین بود دنیا و دلها سومنات او

الا ای آنکه محصولی درودی اندر این مزرع
بمسکینان ببخشا تا که بتوانی زکوات او

اسیر چار طبع مختلف تا کی در این دیری
مجو عهد از موالید ثلاث اومهات او

جهان فانی بود آشفته و لابد فنا گردد
نماند هیچ باقی غیر وجه حق و ذات او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.