۲۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۲

عنکبوتا بر مگس تا چند رشته می تنی
شاهبازی شو که در صحرا غزالی افکنی

حاش لله گر زصیادت شود صرف نظر
نیستی صادق اگر در زیر تیغش پر زنی

خرگه لیلی بصحرای درونت کی زنند
تا نه از دل خیمه های این و آن را برکنی

لاف از افسونگری ای جادوی بابل مزن
تا نه از آن چشم و لب آموزدت سحر وفنی

چیستی ای زلف سرکش گرد چاه غبغبش
چون کمند رستمی برطرف چاه بیژنی

عقل چون زلفش بر آن روی بهشتی دید گفت
خازن باغ بهشتی از چه شد اهریمنی

کی خبر داری ززخم ناوک اندازان ترک
ایکه بر پایت نرفته نوک خار و سوزنی

چون شود از وصل یوسف حالت یعقوب پیر
کز شعف بینا شده از نفخه پیراهنی

هر که را یک ارزن از حب علی حاصل شده
خرمن هستی امکانش نیرزد ارزنی

گر دل آشفته شد وقف کمند زلف تو
نیست جز تیغش سزاوار ار بر آرد گردنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.