هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که دلش تنها به عشق معشوق مشغول است و از هیچ آزار و رنجی در این راه نمیهراسد. شاعر وفاداری خود را به معشوق ابراز کرده و تأکید میکند که هیچ یار و یاوری جز معشوق ندارد. همچنین، از دوری و فراق معشوق شکایت کرده و آرزو میکند که حتی خاری از باغ معشوق به پای دلش بیفتد. در بخشهایی از شعر، مفاهیم عرفانی مانند فنا در عشق و اسرار الهی نیز دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات بهکار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.
شمارهٔ ۱۰۹۳
آن دل که در او باشد از عشق تو آزاری
حاشا که کشد آزار هرگز زدل آزاری
تا هست وفا کارت دلبر کند آزادت
تا از تو کشم آزار جز این نکنم کاری
گر جمله جهان یارند در چشم من اغیارند
یاران دیگر مارند جز تو نبود باری
از ساحت گلزارت چون دورم مهجورم
در پای دلم ایکاش زآن باغ خلد خاری
رستم زبت زنار تسبیح زکف دادم
بر گردن جان بستم از زلف تو زناری
در هر جسدی جانی پیدائی و پنهانی
امکان همه خارستان در خار تو گلزاری
گر گرد جهان گردند چون چرخ کجا جویند
یک دلشده ی چون من یک همچو تو دلداری
گلچین بهوای گلاز خار نپرهیزد
با یاد تو چون یاری سازم بهر اغیاری
از پرده دری عشق شد سر حقیقت فاش
عشاق باین پاداش هر یک بسر داری
کی همچو سمندر کس بر آتش تو بنشست
هر چند در این دعوی برخاسته بسیاری
آشفته زاسرارت آگاه نخواهد شد
در پرده سر حق چون محرم اسراری
تو جان عزیزستی بیمانه من مسکین
در مصر درون ما تو یوسف بازاری
در خیل سگان تو ای شیر حق افتادم
شاید زکرم ما را زین سلسله بشماری
حاشا که کشد آزار هرگز زدل آزاری
تا هست وفا کارت دلبر کند آزادت
تا از تو کشم آزار جز این نکنم کاری
گر جمله جهان یارند در چشم من اغیارند
یاران دیگر مارند جز تو نبود باری
از ساحت گلزارت چون دورم مهجورم
در پای دلم ایکاش زآن باغ خلد خاری
رستم زبت زنار تسبیح زکف دادم
بر گردن جان بستم از زلف تو زناری
در هر جسدی جانی پیدائی و پنهانی
امکان همه خارستان در خار تو گلزاری
گر گرد جهان گردند چون چرخ کجا جویند
یک دلشده ی چون من یک همچو تو دلداری
گلچین بهوای گلاز خار نپرهیزد
با یاد تو چون یاری سازم بهر اغیاری
از پرده دری عشق شد سر حقیقت فاش
عشاق باین پاداش هر یک بسر داری
کی همچو سمندر کس بر آتش تو بنشست
هر چند در این دعوی برخاسته بسیاری
آشفته زاسرارت آگاه نخواهد شد
در پرده سر حق چون محرم اسراری
تو جان عزیزستی بیمانه من مسکین
در مصر درون ما تو یوسف بازاری
در خیل سگان تو ای شیر حق افتادم
شاید زکرم ما را زین سلسله بشماری
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.