۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴۹

سودای تو آتش زده در رخت صبوری
از آب کجا تشنه کند صبر به دوری

پای از دل اغیار برون نه که بریبی
در خانه ظلماتی ای پیکر نوری

خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد
مردم اگر از هستی عاشق بنفوری

زین داغ جگرسوز که دارم عجبی نیتس
گر خاک مزارم بدماند گل سوری

خورشید بود پیش مه روی تو ذره
غلمان بهشتیست غلام چو تو حوری

کفر است بجز مهر تو در کیش محبت
احباب تو را هست ولای تو ضروری

ای عالم اسرار نهان پرده برانداز
کاشفته بخواند زرخت علم حضوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.