هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و عاشقی سخن می‌گوید. شخصیت اصلی شعر عاشقی است که به خاطر عشقش به معشوق، دچار درد و رنج شده است. معشوق او را تهدید می‌کند که اگر دوباره به او نزدیک شود، سرش را از تن جدا خواهد کرد. با این حال، عاشق حاضر است هر رنجی را تحمل کند و حتی جان خود را فدا کند تا در کنار معشوق باشد. شاعر در نهایت تأکید می‌کند که عشق می‌تواند انسان را به مرگ بکشاند، اما ارزش این فداکاری را دارد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، تهدید به خشونت و صحبت از مرگ و فداکاری ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است.

حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق

یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی بجای سمر قند داشت

جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب

تعالی الله از حسن تا غایتی
که پنداری از رحمتست آیتی

همی رفتی و دیده‌ها در پیش
دل دوستان کرده جان بر خیش

نظر کردی این دوست در وی نهفت
نگه کرد باری بتندی و گفت

که ای خیره سر چند پویی پیم
ندانی که من مرغ دامت نیم؟

گرت بار دیگر ببینم به تیغ
چو دشمن ببرم سرت بی دریغ

کسی گفتش اکنون سر خویش گیر
از این سهل تر مطلبی پیش گیر

نپندارم این کام حاصل کنی
مبادا که جان در سر دل کنی

چو مفتون صادق ملامت شنید
بدرد از درون ناله‌ای برکشید

که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلطاندم لاشه در خون و خاک

مگر پیش دشمن بگویند و دوست
که این کشته دست و شمشیر اوست

نمی‌بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو آبرویم بریز

مرا توبه فرمایی ای خودپرست
تو را توبه زین گفت اولی ترست

ببخشای بر من که هرچ او کند
وگر قصد خون است نیکو کند

بسوزاندم هر شبی آتشش
سحر زنده گردم به بوی خوشش

اگر میرم امروز در کوی دوست
قیامت زنم خیمه پهلوی دوست

مده تا توانی در این جنگ پشت
که زنده‌ست سعدی که عشقش بکشت
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت در معنی اهل محبت
گوهر بعدی:حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.