هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی مانند عشق، فداکاری، ناامیدی و خودشناسی می‌پردازد. شاعر از ساقی (معشوق) می‌گوید که با وجود دادن جان به دست او، حقیقت این است که او را مست می‌کند. همچنین اشاره می‌کند که معشوق مانند گلی است که بسیاری را سوزانده اما خودش از این موضوع بی‌خبر است. در ادامه، شاعر از ناامیدی و شکست در عشق می‌گوید و اشاره می‌کند که معشوق او را به پایین کشیده است. در نهایت، شاعر هشدار می‌دهد که نباید به وصال دل بست، زیرا عشق می‌تواند دردناک باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و شکست در عشق ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

شمارهٔ ۹۲

اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت
حقیقتی دگرست این که می کند مستت

پی نظاره خود جام جم تو را دادند
تو خود نگاه نکردی که چیست در دستت

تو آن گلی که چو من صدهزار سوخته را
بباد دادی و بر دل غبار ننشست

دلا به چشم تو صدخار اگر شکست آن گل
همین بس است که در چشم غیر نشکستت

تورا به چرخ بلند آفتاب خواند از مهر
چو سایه خاک نشین کرد همت پستت

خمار هجر بود با می وصال بترس
طمع مدار که در وصل دل ز غم رستت

چو صید کشته مجو خونبها از او اهلی
بس است این که به فتراک خویش بر بستت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.