۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

تو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست
رخت چو جلوه کند آفتاب خاور چیست

چو می خوری شود از رشک غنچه را لب خشک
ز عارضت چو عرق سر زند گل تر چیست

مه جمال تو از حسن یوسفش چه کمی است
بحسن ازوست فزون حسن از بن فزونتر چیست

جدا مشو که هلاکی که خلق ازو ترسد
همین جدایی جان از تن است دیگر چیست

زبسکه مست شوم از نظاره رویت
زبیخودی نشناسم که در برابر چیست

سرم که با رخ چون زر شدست چاک به غم
اگر قبول تو دستم دهد سرو زر چیست

هوا پرستی اهلی در بن سرست گناه
بجز حبیب که داند که حال افسر چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.