۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۸

هرجا که بود یار و سرور است
غایب مشو از وی اگرت میل حضور است

زخم دل ما مرهم صبرست علاجش
وین مرهم زخمی است که با درد صبور است

معراج سعادت طلبی روی سوی عشق آر
کاندر ممر عقل ترقی به مرور است

ساقی همه دم زهر غمی گر رسد از دور
هر کو به تو نزدیک ز غمها همه دور است

صد فتنه شود زنده گر از عشق زنی دم
گویا نفس اهل محبت دم صور است

با گل منشین تا نخوری خار ملامت
گر عشق ضروری است ملامت چه ضرور است

اهلی مکنش سرزنش از سجده آن بت
گر بنده خطا کرد خداوند غفور است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.