۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است
گوهر بسنگ می زن، دولت نه کار زور است

چون باد تند مگذر، ای شهسوار کاینجا
افتاده صد سلیمان، در خاک ره چو مور است

گر در تنور سینه آتش زند زبانه
در دیده این چه طوفان در سینه این چه شور است

ای نوغزال مشکین جز صید دل چه حاصل
در وادیی که بینی بهرام صید گور است

ای مدعی که کردی قصد هلاک اهلی
او مرده و تو زنده حیف از اجل که کور است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.