۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۲

پیری خزان تازه بهار جوانی است
وقت شباب خوش که گل زندگانی است

ایساقی صبوح که چون آفتاب صبح
خار و گل از فروغ رخت ارغوانی است

جامی ببخش و چهره ما لاله رنگ کن
کاندر بهار عمر رخ ما خزانی است

جام شراب و کنج خرابات و وصل یار
عیش نهان مگوی که گنج نهانی است

پیش می صبوحی رندان و خواب امن
شاهی و پاسبانی لشگر شبانی است

آن مدعی است کز پی شهرت چو برق سوخت
خرم کسی که سوخته بی نشانی است

اهلی، نشان از آن خط لب میدهی مگر
با طوطیان غیب ترا هم زبانی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.