۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۰

تو پیش چشم منی چشم من پر آب از چیست
چو دل بوصل تو آسود اضطراب از چیست

ز شوق آن لب میگون دلم کباب بود
تو آتشم زده یی ورنه دل کباب از چیست

گرفت چاشنیی از لب تو ساغر می
وگرنه بیهشی خلق در شراب از چیست

غم از حساب قیامت مگر نداری تو
وگرنه با منت این ظلم بی حساب از چیست

چو آفتاب برت کم ز ذره خاکست
بخاکیان درت ناز آفتاب از چیست

چو گنج حسن شدی حال دل خراب مپرس
تو خود ببین که دل زار ما خراب از چیست

حدیث حسن بتان گر نمیکنی اهلی
بکنج صومعه فریاد شیخ و شاب از چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.