۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۰

خوشباس که روزی گل امید برآید
روشن شود این ظلمت و خورشید برآید

بی نور نماند شب تاریک کس آخر
گر مه نبود صبر که ناهید برآید

دولت ز در میکده جو زانکه بجامی
درویش بصد حشمت جمشید برآید

گل یک دو سه روزیست بیا ساغر می گیر
سرمست گلی باش که جاوید برآید

از غیر مجو فیض محبت که محال است
وین میوه محال است که از بید برآید

یاران سخن راست همین است که گفتم
در باغ جهان هرچه بکارید برآید

نومید مشو اهلی از ایام که آخر
مقصود شود حاصل و امید برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.