۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۴

کم همنفسی پاکدل و راست زبان بود
جز شمع بهر کسکه نشستیم زیان بود

دیدیم پری را نه چنان بود که گفتیم
بسیار شنیدیم چو دیدیم نه آن بود

در خاطر ما بود که جان صرف تو گردد
هر نکته که در خاطر ما گشت همان بود

از سینه صد پاره بیکبار عیان شد
حال دل ما کز نظر خلق نهان بود

در صومعه سجاده نشین نیز چو دیدیم
در حلقه ذکر از غم دل نعره زنان بود

امروز نه لب میگزد از کینه من باز
تا بود مرا یار چنین دشمن جان بود

اهلی تو همان روز که دیدی رخ آن مه
حال شب غم پیش تو چون روز عیان بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.