۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۲

نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش

هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش

به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
مرا در خاک و خون خواهد نشاند امشب بتعبیرش

الا ای مهربان تدبیر کار اشک ریزان کن
که آب از سر گذشت و ما نمیدانیم تدبیرش

براه آرزو اهلی فتاده ذره خاک است
بیا ای آفتاب عاشقان از خاک برگیرش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.