هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس غم و تنهایی خود می‌گوید و از اینکه دوران جوانی گذشته و اکنون زمان کناره‌گیری است سخن می‌راند. او از نالیدن عشق خسته شده و احساس می‌کند که دیگر جایگاهی در دنیا ندارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند پیری و ناامیدی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۹۴۹

غرق خونم که ازین بحر کناری گیرم
سر بصحرا نهم و دامن خاری گیرم

چند باشند جوانان بکنار از من پیر
وقت آنست که من نیز کناری گیرم

بسکه در کنج غمم چهره خزانی شده است
شرم دارم که ره باغ و بهاری گیرم

مگسی بی پر و بالم چه پرم گرد همای
در خور بال و پر خویش شکاری گیرم

بیقرارم من از آن شمع چو پروانه ولی
تا نسوزم نگذارد که قراری گیرم

گر سگ خود شمرد آن بت ترسا بچه ام
کافرم گر دو جهان را بشماری گیرم

اهلی آن به که چو بلبل نکنم ناله عشق
چند خود را بزبان عاشق زاری گیرم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.