۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۴

ز در مران اگر آلوده و هوسناکیم
سگ تو ایم گر آلوده و اگر پاکیم

چه غم ززخم تو ما را غمی که هست این است
که مرهم دل غیری و ما جگر چاکیم

بیک نگاه تو صد جان دهیم و غم نخوریم
نگاه کن که ز شوق تو تا چه بی باکیم

اگر چه زهر فراق تو کار در جان کرد
بیا که زنده هنوز از امید تریاکیم

کجاست برق فنا کاتش افکند درما
که دیر شد که درین باغ خار و خاشاکیم

به گرد مرکب آنشهسوار کس نرسد
همین سعادت ما بس که صید فتراکیم

تو رخ متاب فلک گو بکین اهلی باش
که ما بمهر تو فارغ ز کین افلاکیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.