۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۹

دمی که همنفسان گرم گفتگو بینم
من از کناره به دزدیده روی او بینم

لطیفه هاست....
گشایم از رخ تو زلف و مو بمو بینم

چنین کز آینه ام زرد رو من بیمار
مگر که خویشتن از باده سرخ رو بینم

رقیب حمل جفا میکند ولی لطفست
هر آن ستم که از آن شوخ تند خو بینم

به آرزوی دل خود عجب رسد اهلی
که در دلش ز تو هردم صد آرزو بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.