۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲۴

بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او
باشد کزین خون جگر رنگی برآرد کار او

مردن بسی اسان بود هرچند کز حرمان بود
گر در مذاق جان بود شیرینی گفتار او

آنسرو ما چالاک شد عاشق کشی بی باک شد
خواهد بسی سر خاک شد از جلوه رفتار او

بیروی آنگل پیرهن چندان بگریم در چمن
کاخر دمد از اشک من گل بر سر دیوار او

بازار او گر بنگری صدماه دارد مشتری
گم شد چو یوسف صد پری از گرمی بازار او

بی سرو قد نورسی گلشن بود خار و خسی
جنت نمیخواهد کسی بی نعمت دیدار او

از ابر چشم خونفشان اهلی نماند تشنه جان
ضایع نگردد در جهان حال دل افکار او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.